این ماجرا در دانشگاه واحد «رطب آباد» علیا رخ داده است.
یک روز استاد داشت سر کلاس «م» درس می داد و همه به دقت گوش داده و نظر می دادند و بحثی بس کانترو ورشال! در گرفته بود که ناگهان یکی از استادان از کلاسی دیگر به نام «د»، فردی را برای مذاکره و بحث بر سر مسائل امتحانی مهم به کلاس م فرستاد. پس از مدتی که روند روال پروسه فرایند طبیعی کلاس بصورت کاملا طبیعی طی می شد، استاد دید در کلاس زمزمه هایی به گوش مبارک می رسد که ساز مخالف سر می دهند. از قضا فرد شخیصی از کلاس با مهمان بر سر مسائل نه چندان جزئی، دعوا و بگومگو کرده و با دست گردن مهمان را نوازش کرده است. مهمان نیز پاسخ محبت وی را داده و چک آبدار پرملات را بر چهره نورانی وی طنین انداز فرموده است؛ غافل از اینکه اینجا کلاس است و محل درس و گفتگو، و نه میدان ووشو و آی کی دو! استاد را غیرت استادی فرا می گیرد و خود بدتر از همه، مهمان را با نوازش های آبی! (مانند آب دولیو، آب چاگی و سایر اصطلاحات تکنواندومآبانه!) به در رانده و مهمان نیز ناراحت از اوضاع قاراشمیش، عطای کلاس را بر لقایش ترجیح داده است. حال در این اوضاع فلکی و بگومگوی الکی، سر و صدای بی مورد و خون قرمزه یا رِد! کسی باید باشد تا بار تحمل عواقب به کتف کشد و در اصطلاح عوام، خری نیز که حجم سنگین باقالی را بار کرده، بتواند راه رود.
اصلح الله تعالی کل شیء بقدرته!
هر چند نصیحت نبدی جای کلاسی
گو یقه رها کن و بمان حضرت عباسی!!
چندی پیش جایی دیدم یک آگهی زده بود: به تعدادی خانم جوان جهت مسافرت به قشم و کیش نیازمندیم! آن هم کجا؟ روی دیوار مصلی!! احتمالا آگهی های زیر بعدا از دهان و قلم نامبارک عده ای استخراج شود:
· به تعدادی خانم دارای روابط عمومی و خصوصی بالا جهت حفاری در قبرستان نیازمندیم. معاونت اشتغال و اشغال افراد آشغال
· هنرستان هنرهای پیچشی و گردشی «لیلی». دارای کادری مجرب و مجرد در جهت آموزشهای هوازی (ایروبیک) و بی هوازی (بی ایروبیک). واویلا لیلی را از یاد نبرید. روزهای زوج خانم ها-روزهای فرد اقایان- روزهای جمعه خانم ها و آقایان!
· یک شرکت نوپا قصد دارد اقدام به جذب تعدادی خانم دارای جذابیت بصری، برای بصرهای عده ای نماید. فعالیت بسیار آسان و با حقوق مکفی. از پذیرش افراد باحجاب به شدت معذوریم.
· خرید، فروش، کرایه، و رهن انواع مختلف ناموس انجام می شود. بنگاه معاملاتی بیحجاب
· آزادی را از ما بخواهید. محل کاری امن بهمراه همکارانی خوش تیپ، هیکلی و باسابقه. شرکت جهان پیمای 80 روزه اقدام به استخدام 5 خانم ترجیحا و حتما جوان برای بکارگیری در تورهای مسافرتی می نماید. غیرت کمتر=زندگی بهتر
· طلاق در سه شوت! فقط با سه عدد بمب قوی زندگیتان را متلاشی می کنیم: بی غیرتی، پول و بداخلاقی. شک نکنید.
· کاری کنید که همه شما را ببینند. با ظاهر خود به دیگران خدمت کنید. بگذارید دیگران از دیدن شما لذت ببرند. به یک خانم برای منشی گری و روابط عمومی بطور کلی نیازمندیم.
· یک مقام مسئول درپیت: امروزه زنان اگر می خواهند ترقی کنند باید به اشتغال روی آورند. اگر نیاورند این امر کان لم یکن تلقی خواهد شد. مردان جامعه لیاقت شغل را ندارند. «اداره امور فلان و مبارزه با آمار پایین شوهر!»
زن کالای فروشی نیست، پس مهریه زیاد بزرگترین توهین به زن است. قیمت انسان فقط بهشت است.
مهریه زیاد یک دروغ بزرگ به زن است و روز قیامت از آن سوال خواهد شد: یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون؟!!!
هر یه دو بیتی، مال یک ضمیره/ واسه اونی که مطلب رو می گیره!!
می خواستم توضیح بدم، ولی شعر شد!! ببخشید
من:
«عمرم به سر آمد و به سامان نشدم
جانم به لب آمد و به درمان نشدم
پارسا، قاضی و مفتی و وزیر
جملگی شدم ولی مسلمان نشدم»
ما:
یک لحظه اگر شویم آدم خوب است
گیریم به حال خویش ماتم خوب است
از معرکه گر گریختیم آن موقع
گر جمع شویم زیر پرچم خوب است
شما:
پرچم که شما به دوش خود می بردید
در راه غریبه ای رسید و دزدید
امروز بگویم که چرا گم شده اید
دزدان خودیند،چون شما کور شدید!
آنها:
آنها که زمین و آسمان را گشتند
سردرگم و درگیر چهار و هشتند
بیچاره همانها که به دنبال سراب
از زندگی عزیز خود بگذشتند!!
تو:
ای دوست برو ره مسلمانی گیر
از ممتحنت نمره «پایانی» گیر
تا رد نشوی در این بیابان بلا
دامان همانکه دانم و دانی گیر
التماس دعا، اول برای گناهکارا ، بعد برای شما!!
یه شعر خوشگل گفتم، فقط نکته اش اینه که باید یکم روش فکر کنین که بفهمینش. خداکنه مفید باشه، ما که دعا می کنیم!!
قصه های «مسلمون» میخام یه قصه ای بگم- قصه بسته ای بگم باز کردنش با شماها- شما عزیز جان ما قهرمون قصه من- ساده ه و اهل وطن اسمش مسلمونه و دل- پاکه و از گناه خجل «مسلمون» قصه ما- دهاتیه، یک لا قبا فرهنگ و اینها نداره- دلش پره، مسافره گاهی یه حرفی می زنه- دل شما رو می رنجونه چونکه نگاش به شهریاس- یه شهریکه پر از گناس هر چی می بینه رو میگه- فرهنگ نداره اون دیگه! با شهرو مردمش یکم- بگی نگی یا بیش و کم نمی سازه، نمی تونه- آخه اون یه مسلمونه!! یه روز که واسه ی کاری- زد و اومد با سواری به شهر پر از شلوغی-دود و ماشین های بوقی! دید که تو این شهر بزرگ-خیابونا پر شده گرگ گرگا ولی هر قدر بودن-گوسفندا بیشتر تر بودن هرده تا گوسفند که میدید-یه دونه گرگ داشت می درید خیلی تعجب کرده بود-شاید تو خواب یا مرده بود؟! چشماشو هی مالش می داد-دید نه داره گوسفند میاد اما عجیب تر از اونا-گوسفندا بودن، ای خدا! رو گوسفندا نوشته بود-بیا بخور گرگ عنود! هرچی که گرگا می زدن-گوسفندا بیشتر می شدن پیش خودش هی فکر میکرد-رنگش شده بود زرد زرد چرا اینا اینطورین؟- گوسفندا کودن نبودن! هر چی اونا بیشتر بیان- گرگای بیشتری میان غذا تو هر جا بیشتره- گشنه اونجا زیادتره باید که اینقدر نیان-گوسفندای بسته زبان تا که گرگا هم کم بشن- یا شایدم آدم بشن!! اگه که مجبورن بیان-سعی بکنن مخفی بیان پشمای زیباشونو با- یه پوششی یا که قبا بپوشونن که نبینن- گرگای بی اصل و وطن قصه رو این طوری نوشت-شاعر ما تا که سرشت تعبیر شعرو بدونه- اگه ندونه پنهونه!!
کمال زن در زن بودن و کمال مرد در مرد بودن اوست نه برعکس. پس مادران شهدا بانوی نمونه اند نه زنان کارمند امروزی در محیط های مختلط!
(قابل توجه برخی برنامه های سیما!)
انشای من
موضوع: اعداد بزرگ
بنام خدا
یکی از پر اهمیت ترین چیزها اعداد بزرگ هستند. امروزه ما در همه جا اعداد بزرگ را می بینیم. اعداد بزرگ می توانند خیلی به ما کمک کنند. ما حتی در مغازه ها نیز اعداد بزرگی داریم. ما وقتی از آقای سوپر مارکتی چیزی سوال می کنیم، او جوابمان را با کمک اعداد بزرگ می دهد. ما یک روز با پدرم در خانه نشسته بودیم، یک نفر زنگ خانه مان را زد و یک کاغذ به ما داد که روی آن هم اعداد بزرگ بود. هر خانه ای هم یکی از اعداد بزرگ را رویش دارد. من از پدرم پرسیدم این اعداد بزرگ چیست. ولی او گفت بزرگ می شوی و می فهمی. ولی ما هر چقدر هم بزرگ بشویم، اعداد بزرگ که بزرگتر نمی شوند. زیرا اعداد مثل ما جان ندارند. من این را از پدرم سوال کردم. اما او به من جواب داد که اعداد هم بزرگتر می شوند. گفتم تا چقدر بزرگ می شوند؟ او گفت تمامی ندارد. به او گفتم ما زودتر بزرگ می شویم یا اعداد زودتر بزرگ می شوند. گفت اعداد. من چند روزی است که به خانه خاله ام اینها می روم که با پسرخاله ام بازی فوتبال و پلی استیشن کنم. در آنجا روزنامه می باشد. من هر وقت روزنامه را نگاه می کنم که بخانم رویش اعداد خیلی بزرگی نوشته است. مثلا یک بار یک سه بود و دوازده تا نقطه جلوی آن بود. و خیلی بزرگ بود.
پس نتیجه می گیریم که اعداد بزرگ در همه جا به درد ما می خورد و در خواندن روزنامه ها نیز به ما کمک می کند.
این بود انشای من
10 میلیارد
هزار میلیارد
المرئة ریحانة لیست بقهرمانة
زن گل است و «کارمند» نیست
چرا در جامعه ما، زنان باید مجبور باشند که کار کنند؟!
الی شعوب امتنا الاسلامیة:
نحنُ أبناءُ ذاک الإمام الذى قال : " أبالموت تهددنى یابن الطلقاء، و الله إنّ القتلَ لنا عادة و کرامتنا من الله الشهادة "
ما فرزندان آن امامی هستیم که گفت: آیا مرا به مرگ تهدید می کنید ای فرزندان بردگان آزاد شده؟!! به خدا سوگند که کشته شدن برای ما عادت است و کرامت ما در نزد خداوند به شهادت ماست.