سیمین دانشور: (خطاب به مردان!) من زنم .... و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو/میدانی ؟ درد آور است من آزاد نباشم که تو به گناه نیفتی!
در یک مجلس نشسته بودیم که ناگهان یکی از زنانی که حجابش متوسط بود، گفت سیمین دانشور چنین گفته است. چرا من باید به زحمت بیفتم که تو به گناه نیفتی؟ خب تو به گناه نیفت! من دوست دارم آزاد باشم. تو نباید نگاه کنی! تو نباید به گناه بیفتی!!!
می دونم همه اون هایی که یک کمی وجدان آگاه دارن، فهمیدن عمق مضحک بودن این حرف رو. فقط چون حرف شیطانیه، خیلی ها نمی تونن سریع جوابش رو بدهن. همانطور که توی اون مجلس هم همین طور شد. تقریبا از بس حرف مسخره بود، همه ساکت موندن، آخه جواب ابله خاموشی است!
جوابش رو می گم به عمق مضحک بودن حرف پی می برید!
این استدلال مثل این هست که یک نفر یک چوب بزرگ دستش بگیره و توی خیابون به سرعت به دور خودش بچرخونه، بعد به بقیه بگه: بهتون نخوره!
مثل اینه که یک نفر شروع کنه به کتک زدن دیگران و وقتی بهش بگی: چرا دیگران رو می زنی؟ بگه خب دیگران نباید دردشون بگیره! من دوست دارم آزاد باشم!!
مثل اینه که یک نفر با شمشیر به دیگران حمله کنه بعد ادعا کنه که : دیگران نباید بمیرن! من دوست دارم آزاد باشم.
مثل اینه که یک نفر ماشین پخش رنگ توی خیابون ببره و روشن کنه (که رنگ همه جا پخش بشه)، بعد به دیگران بگه رنگی نشید!!!
مثل اینه که یک نفر صدای ضبط ماشینش رو تا آخر زیاد کنه، بعد به دیگران بگه: اگه دوست ندارید نشنوید!!! من دوست دارم آزاد باشم.
مثل اینه که یک نفر جلوی بیمارستان دستش رو بگذاره روی بوق، بگه به من چه دیگران مریضند. من دوست دارم جلوی بیمارستان هم آزاد باشم! وقتی هم بهش بگی اینجا بوق زدن ممنوعه، بوق نزن؛ بگه شما اصلا با رانندگی آدم ها مخالفید. شما حقوق بشر رو زیر پا می گذارید. شما اصولا با هر گونه بوق زدن مخالفید. شما متحجرید. شما خشک مغزید. شما سنتی هستید....!
مثل اینه که یک گروهی وسط بزرگراه فوتبال بازی کنن، وقتی بهشون می گی اینجا جای فوتبال نیست، بازی نکنید؛ ناراحت بشن بگن شما با آزادی جوان ها مخالفید. شما همش ما رو محدود می کنید، شما متحجرید. شما ارزش فوتبال رو درک نمی کنید....!
(معذرت می خواهم): مثل اینه که یک زنی وسط خیابون با شوهرش رابطه خاص خاص برقرار کنه، وقتی بهش تذکر بدی، بهت بگه شما با حلال خدا هم مخالفید. شما آخوندها، مخالف آزادی مردم هستید.... واقعا؟!
زخم زدن به قلب و روح جوانان مرد مردم، کمتر از جریحه دار کردن جسم اونها یا کشتن اونها نیست.
تبرج و آرایش های زننده زنان در جامعه کمتر از کثیف کردن جامه های عفت و حیای دیگران نیست. کمتر از ناپاک کردن دامان دیگران نیست.
ناراحتی عصبی و روحی که برای یک مرد (و حتی زن) از دیدن قسمت های برهنه یا چسبان بدن زن ایجاد می شود، کمتر از آلودگی صوتی نیست.
آسیبی که به بدنه جامعه، بعلت تحریک کننده بودن لباس های زنان بدحجاب وارد می شود، کمتر از آسیب صدای گوش خراش به بیماران قلبی نیست.
هر چیزی جایی داره. این اوج نفهمی است که بگوییم کارهای ما هیچ جای بخصوصی نداره. هر جایی دوست داریم می توانیم انجام دهیم. پس چرا شبها توی پیاده رو نمی خوابید؟ لباسهای تنگ مال توی خونه جلوی شوهر و محارم است. نه مال جامعه و جلوی چشم مردای غریبه!
(معذرت می خواهم). بدحجابی شما باعث ایجاد نوعی از زنای بسیار شایع به نام «زنای ذهنی» می شود. یعنی افرادی که چشمشان به شما می افته، در ذهنشان با شما رابطه خاص برقرار می کنند. اگر مجرد باشند (چه زن و چه مرد)، احتمال زیاد دچار مرض خودارضایی می شوند و اگر متاهل باشند، نسبت به همسر خود بی میل تر می شوند.
ببخشید شما احیانا خائن به انسانیت نیستید؟!