شبهه ای برخی از روزنامه ها و نویسنده ها مطرح کرده اند که: «می توان از امام حسین ع ، این درس را گرفت که تا جایی که ممکن است باید مذاکره کرد و به سراغ گزینه نظامی نرفت که خونی ریخته نشود.»
این جمله، در نگاه اول بسیار زیبا و صحیح به نظر می رسد. اما می توان از آن برداشت هایی کرد که تبدیل شود به «کلمة حق یراد بها الباطل»!. البته اسناد و مدارک واقعه عاشورا و حرکت امام حسین و نهضت حسینی نشان دهنده این واقعیت است که امام قصد نداشت خونریزی و جنگ و درگیری صورت گیرد. از ابتدا امام به قصد جنگ نیامده بود به میدان. خب تا اینجا درست. همه هم صحه می گذارند. اما چند نکته خیلی مهم مغفول مانده که:
1- امام قصد دارد مردم را نسبت به حقوق مسلم آل محمد آگاه کند تا خودشان قیام به قسط کنند و رژیم فاسد را ساقط و رژیم اهل بیت را بر سر کار بیاورند و در راه این آگاه سازی، هر عامل را از سر راه بر می دارد، زیرا اعتقاد دارد مردم باید حقیقت را بدانند و سپس خود تصمیم بگیرند. (لیقوم الناس بالقسط)
2- امام در راه نهضت خود، هیچ باجی، ولو ذره ای به هیچ عنوان قبول نمی کند و برای خود ننگ می شمارد. هیچ امان نامه ای را قبول نمی کند که در مقابل بخواهد چیزی بگیرد. همه تحریم ها، ولو تحریم آب را به جان می خرد اما دست جلوی دشمن دراز نمی کند و اظهار فقر و نداری نمی کند. لذا پیام مهم امام حسین ع «عزت» است. «باج ندادن» است. «زیر بار ظلم نرفتن» است. چه در هنگام تحریم، چه جنگ و چه صلح.
3- دشمن امام، کفار حربی، مسیحیان یا یهودیان و صهیونیست ها نبودند. بلکه کسانی بودند که منتسب به اسلام بودند. افراد به ظاهر پایبند به ضوابط و موازین شرعی بودند. به نوعی درگیری درون قلمرو بلاد اسلامی شکل گرفته بود. طبیعی است که دستور قرآن را همه می دانند. «فاصلحوا بینهما». لذا امام بدیهی است که چون در صورت جنگ، از مسلمانان کشته خواهد شد، اصلا تمایل به جنگ نداشتند و سعی می کردند مساله -البته با حفظ عزت و انجام تکلیف- فیصله پیدا کند. پس مذاکره با طرف مقابل را جهت بیان منطق و خاتمه پیدا کردن درگیری، دعب خود ساخته بودند.
لذا حضرت، مذاکره را جهت مصلحت درون نظام اسلامی ترجیح می دادند و تازه آن هم به شرطی که: هیچ باجی به دشمن داده نشود، هیچ عزتی لطمه دار نشود، و آن طرف هم مجاب شود. اما اگر هر یک از این سه در این مذاکره درون گفتمانی، می خواست نقض شود- که همین طور هم شد- امام آماده مقابله با گزینه نظامی شدند و از خود و اهداف خود مسلحانه دفاع کردند. لذا ما می بینیم که: اگر یزیدیان دنبال مذاکره ای هم بودند، به نظر آنها می بایست با تحمیل بیعت، قبول ذلت و گرفتن باج از حضرت همراه می شد. بله. آنها به این نوع مذاکره راضی بودند و از خدایشان هم بود! اما امام چه گفت؟ انی لا اری الموت الا سعادة و لا حیاة مع الظالمین الا برما! / أَلَا وَإنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه.
و این یعنی چه؟ یعنی بین مذاکره با ذلت و باج دهی، و گزینه نظامی، من هرگز زیر بار مذاکره با ذلت و تحمیل نخواهم رفت و آماده گزینه نظامی هستم. فیا سیوف خذینی!
سلام.
یک شبهه ای مطرح شده بود که گاهی در بین جوانان گفته می شد و چون جواب ناقص به آن داده می شد، عمیق تر و خطرناک تر می شد. اکنون قصد داریم به لطف خدا، در حد توان به آن جواب دهیم.
شبهه: در جنگ ایران و عراق، در واقع عراق پیروز شد و ایران شکست خورد. چرا که در اوج حملات عراق، ایران کم آورد و تسلیحاتش تمام شده بود و داشت بمباران شدید می شد و تلفات سنگین می داد، در همین حین، قطعنامه را پذیرفت که در واقع این اعلام شکست از قدرت نظامی عراق است. لذا این جنگ، باعث شکست و سرخوردگی کشور ایران گردید.
جواب: باید یک مقداری در مورد مفهوم شکست و پیروزی صحبت کنیم. البته خیلی منطقی و با استدلال. ببینید: وقتی می گوییم در یک جنگ، کشوری بر کشور دیگر پیروز شده است و دیگری شکست خورده است، یعنی دقیقا چه اتفاقی افتاده است: جواب این سوال، یکی از این چند حالت بیشتر نیست:
1- یکی از کشورها، مقداری از خاک آن کشور دیگر را تصاحب کرده و بر آن مسلط شده است و صاحب خاک، توان باز پس گرفتن آن را ندارد، لذا تسلیم می شود و واگذار می کند.
2- یک بار، یکی از کشورها، با تلفات سنگین نیرویی و یا تجهیزاتی مواجه می شود. لذا ضعیف می شود و دیگر توان مبارزه ندارد. لذا سر تسلیم فرود می آورد و دست های خود را بالا می برد.
3- یک بار، فرماندهان و سران لشکر یکی از کشورها، فرار می کنند و متواری می شوند یا کشته می شوند و لشکر عملا از هم می پاشد و توان دفاعی از بین می رود. لذا گفته می شود آن کشور شکست خورده است.
4- یا سیاستمداران کشوری که در جنگ است، اعلام شکست می کنند و به موارد تحمیلی کشور متخاصم، جواب مثبت می دهند. مثلا حاضر می شوند باج بدهند، یا مثلا امتیازات خاصی را جهت آتش بس، واگذار نمایند. در این حالت نیز گفته می شود کشور شکست خورده.
حالا بیایید وجدان خود را قاضی کنیم. در جنگ ایران و عراق، کدامیک از این حالات برای کشور ایران بوجود آمد که ما قبول کنیم که «ایران شکست خورده است»؟!! مسلما هیچ کدام. پس قطعا ایران شکست نخورده است. لذا در قرارداد 598 تاکید شده که باید بازرسان بیایند و مقصر جنگ مشخص گردد و کشور متجاوز، مجازات شود. « با صدورقطعنامه 598 در سال 1987 قرار شد کمیته ای در سازمان ملل تشکیل شده و مقصر در جنگ و میزان خسارات تعیین و صندوقی بین المللی برای کمک به خسارت دیدگان جنگ ایران و عراق تشکیل گردد-لینک» هیچ امر تحمیلی و امتیاز و باجی از ایران گرفته نشد که هیچ، پس از آن ایران طلبکار هم شد. مثلا 4 بیانیه و 2 قطعنامه در شورای امنیت صادر شد که استفاده از سلاح شیمیایی علیه ایران توسط عراق را اذعان کرده بود و محکوم. اما متاسفانه به علت فشار قدرتها، خسارات دقیق تعیین نشد. لینک
اما در مورد این سوال که «اگر ایران شکست نخورد، به این معنی است که پیروز شد؟ یا معنی دیگری دارد؟».... منتظر پست بعدی باشید که به این سوال جواب بدهیم......
شبهه ای مطرح شده بود که به زبان عامیانه می گفتند: آقا این قانون خمس ، یک قانون ظالمانه است در اسلام. همین کارها را می کنند که ملت پولدار نمی شوند! در کشورهای خارجی که از این خبرها نیست. درآمدها بالاست. این همه قید و بند شرعی نیز وجود ندارد. وقتی مالی متعلق به شخصی است، چرا باید بخش زیادی از آن را (20%) بعنوان خمس بدهد و...
جواب: همانطور که می دانید خمس بر مال زیادی تعلق می گیرد. یعنی اضافه مال. نمی خواهم دقیق تطبیق بدهم، اما آنچه در کشورهای غربی بعنوان مالیات ارزش افزوده، مالیات بر درآمد و املاک، مالیات بر اموال اتفاقی (بادآورده) و... از مردم اخذ می شود، همه اش ناشی از نداشتن قانونی به نام خمس است. باور بفرمایید اگر در کشور ما فقط یک ماه قوانین مالیاتی اروپا و آمریکا وضع شود، همه، حتی کسانی که مدعی آمریکایی شدن و آزادی در غرب هستند، معترض می شوند و داد و بی داد می کنند که آقا، ایران دارد به مردم ظلم می کند....بله. همان کسانی که خیلی سنگ آمریکا را به سینه می زنند.
به این قسمت از یک نوشته که مربوط به سال 1390 است دقت کنید:
"قانون جاری مالیات بردرآمد آمریکا از ژانویه 1862 به اجرا درآمد که به موجب آن میزان مالیاتها برحسب درآمد خانوار تصاعدی شده است.
پیش از چند تغییر تعرفه، خانوارهایی که زیر 600 دلار درآمد داشتند 3 درصد، بالای 600 دلار 5 در صد، بالای هزار دلار 7 در صد و ... باید می پرداختند. تعرفه مالیات بر درآمدهای اتفاقی (باد آورده) و درآمد ناشی از سرمایه گذاری (کپیتال گین) مثلا معاملات مستغلات، سهام، طلا و ارز با درصدی بالاتر تعیین شد که تاکنون تغییر چشمگیر نکرده است و .... قرارشد که هزینه شهرها از محل عوارض دریافتی از اموال شخصی مثلا خانه (بعدا اتومبیل اضافه شد) و ... تامین شود.
در حال حاضر در آمریکا، عوارض (مالیات شهری) یک خانه 170 هزار دلاری (160 میلیون تومانی) در سال کمتر از 1700 دلار نیست و عوارض سالانه اتومبیل برحسب بهای اتومبیل تا 4 درصد است. هزینه های ایالت از مالیات فروش تامین می شود که 4 تا 8 درصد است. به عبارت دیگر، خریدار یک جنس هنگام خرید از فروشگاه، علاوه بر بهای جنس باید همانجا و فی المجلس درصد مالیات ایالت را هم بپردازد. "(لینک)
این نکته را هم مد نظر داشته باشید که در آمریکا، چیزی به نام تسامح و تساهل در اجرای قانون مالیاتی وجود ندارد. یعنی طبق قانون آنها، در صورت عدم پرداخت به موقع مالیات توسط شخص، مثلا در مورد منزل، دولت حق دارد منزل را به سرعت به فروش بگذارد تا میزان مالیات آن از محل فروش منزل شهروند، تامین گردد. (لینک)
باور کنید تساهل و تسامحی در کار نیست!!
به تازگی خبری منتشر شده مبنی بر اینکه «گروهک تروریستی «داعش» در موصل از مسیحیها جزیه میگیرد». جالب است که چند وقت پیش هم دست به تخریب کلیساها زده بود.
فردی در نظرات خبر، سوال کرده بود که مگر در زمان صدر اسلام، از اهل کتاب جزیه نمی گرفتند؟! پس این چیز عجیبی نیست.
الان شبهه چیست؟ این است که تصور شده اسلام واقعی، از اهل کتاب پول زوری به عنوان جزیه می گیرد و گرفتن پول زور از سایر ادیان، از مختصات دین اسلام است!! و چون این کار بسیار زشت و نادرست و ظالمانه است، پس دین اسلام، در این مورد حکم بد و سختگیرانه ای دارد!!!
جواب شبهه:
جزیه ای که قرآن گفته از اهل کتاب گرفته می شود، در نوع اول خود، در قبال خدماتی است که حکومت اسلامی (نه اسم بی مسمای این گروهک تروریستی) به آنها می دهد، آنها از جهاد برای حفظ وطن معافند، دولت ضامن امنیت و زندگی آنهاست، به عقاید و مناسک آنها احترام می گذارد و حتی اجازه ساختن کلیسا به آنها می دهد، در مقابل مبلغی به عنوان جزیه از آنها می گیرد. این فلسفه جزیه است. اما این تکفیری های لعنتی، خود را صاحب جان و مال مردم می دانند، از این حکم اسلامی سوء استفاده کرده برای رسیدن به اموال، حکم جزیه را ملعبه قرار داده اند. در حالی که جزیه در واقع باید به دولت عراق پرداخت شود، نه تکفیری لعنتی. (در این مورد مراجعه کنید به کتاب جهاد شهید مطهری ره)
نوع دوم جزیه، جزیه به هدف ذلیل کردن کسانی است که می گویند ما اهل کتابیم ولی به هیچ صراطی مستقیم نیستند و دست به سلاح برده و علیه حکومت اسلامی شورش کرده اند. اینجا می گویند با آنها بجنگید تا زمانی که خودشان جزیه دهند. (قاتلوا الذین لا یومنون بالله....من الذین اوتوا الکتاب حتی یوتوا الجزیه)
جالب است: گروهک تروریستی داعش که منشا ناامنی و قتل و خونریزی در کشورهای منطقه است و با پول امثال قطر و عربستان تغذیه می شود، در یک توهم خیالی، خود را «دولت» می پندارد و جزیه هم به زور می گیرد. فردا این مفسد فی الارض، از مردم با زور سرنیزه و شمشیر و تفنگ، خمس و زکات را هم می گیرد و می گوید باید به ما برسد! شارلاتان بازی تا چه حد است در این گروهک، خدا می داند. خودش مطابق قرآن مستحق حکم اعدام و صلیب است، آن وقت خود را حاکم بر مسلمین می پندارد و زرهای زیادی در می کند!
داعش یک گروه خشکه مقدس بی مغز است که ظاهر احکام خدا را بدون هیچ گونه فکر و عقلی به غلط ترین شکل به اجرا می گذارد. انصافا که خوب خلفی برای خوارج من الدین و مارقین هستند.
سلام. حتما با دیدن تیتر تعجب کردید. اما واقعیت است. جدیدا در جامعه میان قشری از زنان متاهل این اعتقاد باطل در حال گسترش است که: ما باید با حجاب ناقص و آرایش و حالتی مملو از جلب توجه به خیابان برویم تا به شوهرمان بفهمانیم که اگر سر و گوشت بجنبد و بخواهی غیر از ما به سمت شخص دیگری متمایل شوی، ما هم خریدار زیاد داریم و ما هم مقابله به مثل می کنیم!! یعنی برای این افراد، با تیپ و ظاهر نامناسب و مستهجن حاضر شدن، ابزار قدرتی است که شوهر را متمایل به سمت دیگری نکند و چماقی است که در صورت لزوم، بر سر وی کوبیده می شود.
الآن به قول رفقا باید از مزخرفی این سخن، رفت و در افق محو شد!! یعنی کپی لوک خوش شانس.
این سری حرف ها که به سرعت بین مردم پخش می شود را می گویند شبهه. یعنی حرف بی اساس و باطلی که مثل موریانه در ذهن ها تکثیر می شود و بی هیچ فکر و منطقی فقط دائما تکرار می گردد که ضربه اش را وارد کند.
رفع شبهه: 1- هر آدم عاقلی که این شبهه را می خواند، فورا می گوید: خب شما که به این دلیل بدحجاب می گردی، داری شوهرهای دیگران را جذب می کنی و آنها را به خود شیفته می کنی. یعنی کاری می کنی که آنها سر و گوششان بجنبد و به سمت شما متمایل شوند. خب این شد نقض غرض. یعنی شما یک هدفی داری، بعد داری عکس و ضد و نقیض آن هدف عمل می کنی. مگر شما نمی خواستی شوهرت به سمت شخص دیگری نرود؟ خب امثال شما اگر بدحجاب آمدند بیرون، شوهرت هم به سمت آنها می رود. پس راه این هدف شما، این نیست. بلکه این کار، ضد هدف شما و حرکت در مسیر عکس جهت است.
با این کار باعث می شوید مردان جامعه، دیگر همسرانشان را دوست نداشته باشند و به آنها زیاد محبت نکنند...چرا که متاسفانه دلشان به سمت شما متمایل شده است...لذا شما هم در یک تزلزل، یک اختلاف و درگیری، یک خیانت بزرگ که همان در هم پاشیدگی بنیان خانواده است، شریک هستید. چه این را بپذیرید و چه نپذیرید...وچه خود را به بی خیالی بزنید.
(بعضی می گویند: خب مردان نباید این قدر ضعیف باشند که زود متمایل نشوند!... پاسخشان این است: شما مثل کسی هستید که روضه گریه آور و محزون پخش می کند بعد توقع دارد مردم گریه نکنند. این توقع بیجایی است. خاصیت روضه این است که می گریاند. شما هرگز نمی توانید با طبیعت همه مردم مبارزه کنید. پس باید مطابق با اقتضائات آن عمل کنید...نه اینکه خلاف آن را انتظار داشته باشید.)
2- آیا می شود با گناه کردن، جلوی گناه دیگران را گرفت؟ وقتی می خواهید شخصی، دیگر به سمت مصرف تریاک نرود؛ آیا هرگز سعی می کنید او را به مشروبات الکلی معتاد کنید؟ آیا این کار منطقی و عقلانی است؟ بلکه طبعا حماقت است.
3- شما چگونه این قدر به خود یقین داری که خودت در دام سایر مردها نمی افتی؟ یعنی شما این قدر به خود مطمئنی؟ قطعا وقتی تقاضا برای ایجاد ارتباط از ناحیه مردها برای شما خیلی زیاد شد، شما هم می لغزی و خواه ناخواه به سمت آنها متمایل می شوی. سپس زمینه برای ارتکاب خیانت فراهم می شود. و شما می شوی همان کسی که رفت دزدی را دستگیر کند، اما در این راه مرتکب قتل شد!