دوستانی که مطلب قبلی را مطالعه کرده اند اکنون به این مطلب واقف می شوند: امروز ما در یک تهاجم نرم قرار داریم. به ما تهاجم نرم شده است. ابزار آن هم عمدتا رسانه است. ما امروز باید دفاع نرم از خود کنیم. ما قصد حمله نرم به هیچ کشوری را نداریم: تهاجم نرم به قصد تسلط بر افکار و اذهان و فرهنگ هدف به دنبال کردن اهداف نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی از طریق خود مجموعه هدف است. ما قصد تسخیر اذهان و تسلط بر آنها را نداریم. بلکه ابزار ما برای تبلیغ دین و شریعت اسلامی، حکمت و موعظه است. (ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة). لذا ما برای تاثیرگذاری بر دیگران از پروپاگاندا و هوچی گری استفاده نمی کنیم. از ابزارهای عملیات روانی استفاده نمی کنیم که طرف مقابل را استحمار کنیم و حرف خود را به او تحمیل نماییم. بلکه هدف ما فکر کردن و تعقل کردن جامعه هدفمان است!
اما....
مجموعه کاری که ما در دفاع نرم از خود باید بکنیم، واکسینه کردن مجموعه خودی نسبت به آسیب های تهاجم نرم است. همه می دانند شبکه های ماهواره ای یکی از ابزارهای تهاجم نرم دشمن به ماست. در راستای پدافند و دفاع در مقابل این تهاجم، ما چه تدبیری اندیشیده ایم؟ مثلا راه اندازی شبکه های متنوع داخلی بصورت پخش دیجیتال که یک اقدام مثبت تلقی می شود.
نکته ای که گذرا اشاره کنم اینکه: ما لزوما نیازی نیست برای همه ابزارهای تهاجم فرهنگی دشمن، جایگزین مشابه پیدا کنیم. کسانی هنوز هم می گویند: تلویزیون خودمان برنامه مفید و جذاب ندارد که ما روی به ماهواره می آوریم!! این حرف چگونه می تواند صحیح باشد در حالی که 21 شبکه متنوع تلویزیونی فارسی و عربی و انگلیسی راه اندازی شده و متنوع ترین برنامه ها را پخش می کند؟
اما من یک سوال می کنم: رسانه زدگی در زندگی تا چه حد؟ چرا باید سبک زندگی ما به گونه ای باشد که اگر یک ساعت تلویزیون در خانه روشن نباشد، اعضای خانواده به افسردگی گرایش پیدا کنند؟! مگر ما چقدر به تلویزیون و گذراندن وقت در مقابل آن معتاد شده ایم که هر روز در صورت عدم ارضای این حس، به دنبال برنامه متنوع تر و جذاب تر می گردیم؟ چرا به جای این همه وابستگی، از رسانه ای مثل کتاب استفاده نمی کنیم؟ چرا از کامپیوتر که نیاز به فکر کردن و کار فکری دارد، استفاده نمی کنیم؟
نهایت نگاه جایگزین گرا در مقابله با تهاجم نرم، به این می رسد که: ما باید برای مسائل جنسی هم جایگزین مناسب ارائه دهیم. لذا باید در خط قرمزها حرکت کنیم! بعد این افتضاحی بار می آید که می بینید. فیلم های ما تبدیل می شوند به مجموعه ای از اشارات جنسی اما در شکل غیر پورنوگرافی آن!!
به معتادی گفتند: تریاک نکش. گفت: به جایش چه به من می دهید که بکشم؟!!
دفت کنیم در زمین دشمن بازی نکنیم. یکی از مهم ترین تاثیرات رسانه هایی مثل تلویزیون، وابسته کردن و اتلاف سرمایه عمر ماست. لذا می توان به امور مفیدتری نیز فکر کرد.
در یک جلسه با جمعی از برادران باتجربه در امور فرهنگی بودیم که این سوال مطرح شد. معنی «کار فرهنگی» چیست؟
من سه معنی رو مطرح کردم که گفتم باید یکی یا ترکیبی از اینها رو برای خودمون تعیین کنیم.
1- کار فرهنگی یعنی رسانه ای کردن مسائل دینی. محتویات دینی، تا وقتی در کتابها یا در اذهان وجود دارد، رسانه ای نشده است. اما وقتی روی منبر گفته می شود یعنی رسانه ای شده است. وقتی یک کلیپ صوتی مذهبی تولید می شود، وقتی یک فیلم ساخته می شود در مورد موضوعات مذهبی و دینی و یا قصد دارد نکته ای اخلاقی را گوشزد کند، دین رسانه ای شده و کار فرهنگی محقق شده است. حتی راه اندازی یک غرفه عرضه محصولات رسانه ای مذهبی نیز کار فرهنگی است. فردی که قصد دارد کار فرهنگی کند باید نهایت تلاش خود را روی این قضیه بگذارد که رسانه ای کند. جذب مخاطب کند و هر چه بیشتر بهتر. پیام را به بهترین وجه منتقل کند. حرف خود را کامل و زیبا بزند. چه با یک شکل، چه ب
ا یک پوستر، چه با گفتن شفاهی، چه کتبی و .... وقتی به گوش مردم رسید، این یعنی کار فرهنگی کرده ایم.
2- کار فرهنگی یعنی تمرین سبک زندگی اسلامی. در اینجا اصل غرض رسانه ای کردن آموزه ها نیست. بلکه راه اندازی گروه های دوستی ای است که با هم زندگی می کنند و یک سرگروه دارند که به صورت کاملا صمیمانه، اقدام به یک سری فعالیت های جمعی می کنند و به شدت به گروه پایبندی دارند. خود را یک جزء بسیار مهم و تاثیرگذار از گروه می دانند و برای آن به دقت برنامه تنظیم می کنند و فرد در صورت شرکت نکردن در برنامه گروهی، خود را بسیار زیانکار می داند و احساس خسران می کند. در گروه، مسائل اخلاقی را سرگروه گوشزد می کند. این گروه با محوریت برنامه های جمعی تفریحی، در پی لذت بردن از این نحوه زندگی است.
3- کار فرهنگی یعنی آموزش های مسائل دینی، مذهبی و علمی. یعنی کسی که قصد دارد کار فرهنگی دارد باید آموزش های کلاسیک را با سطح بندی مشخص کند و افراد را در آن ثبت نام کند و به صورت حلقه یا کلاس، به آموزش معارف مهم دینی و زندگی بپردازد.
به نظر شما چه معانی دیگری می توان برای کار فرهنگی تصور کرد؟ و یا کدام از اینها درست تر می باشد؟