آیا ما واقعا خدا را می پرستیم؟ همیشه برایم سوال بود که این نمازی که ما می خوانیم به چه دردمان می خورد؟ این خم و راست شدن های هر روزه و تکراری چه فایده ای دارد؟ وقتی از بعضی از روحانیون این رو سوال کردم: گفتند که این یک پله ترقی است. یعنی تکرار نیست. هر وقت که شما نمازی جدید می خوانید یک پله شما را به سمت خدا صعود می دهد و بالا می برد.
اما انصافا و خداییش هر چه نگاه می کردم به نمازهایم، یک پله که هیچ، حتی یک اپسیلون هم من را بالاتر نمی برد و به هیچ چیز نزدیک نمی کرد. جز یک تکرار ملال آور و بیهوده و خسته کننده چیزی نبود.
بعد از امتحان کلی از راه های مختلف آخر سر به این نتیجه رسیدم که باید خدا را واقعا پرستید. ما باید خدا را واقعا بپرستیم و پرستش هم یعنی تقدیس. دقیقا شبیه افرادی که در دربار پادشاهان بزرگ تعظیم می کنند و احترام می کنند، مثل مراجعه کننده ها، نوکرها، وزرا و همه افراد. ما باید دقیقا خدا را همان طور بپرستیم و بندگی کنیم.
وقتی به نماز می ایستیم واقعا روبروی خداوند مالک آسمانها و زمین و خالق آنها و خالق خود مان را ببینیم. وقتی الله اکبر می گوییم ما وارد درگاه و بارگاه شاه جهان شده ایم. در آنجا همه اذکارمان دارای مخاطب باشد. یعنی واقعا خداوند را در ذکرهایمان مخاطب قرار دهیم نه اینکه بدون مخاطب و در هوا ذکر بگوییم. ما خدارا مخاطب قرار می دهیم. وقتی رکوع می رویم و ذکر رکوع را می گوییم واقعا به خدا می گوییم من خدای خودم را تسبیح می کنم. مثل همان چیزی که برای پادشاهان می گویند. می گویند پاینده باد پادشاه این مملکت! وقتی به سجده می رویم واقعا خداوند مالک و خالق خود را سجده کنیم. برایش سجده کنیم. و با ذلت بگوییم منزه است پروردگار من و من او را ستایش می کنم. تقدیس می کنم.
وقتی هم که سلام می دهیم، داریم از درگاه خداوند خداحافظی میکنیم و در واقع والسلام قضیه است. در سلام، واقعا مخاطب ما پیامبر و فرشتگان و بندگان صالح باشد.
نماز را با نیت پرستیدن خدا یک بار امتحان کنید. می بینید که فرق می کند. چون این بار فقط از سر رفع تکلیف و انجام تکلیف شرعی نماز نخوانده ایم. این بار چندرکعت خدا را پرستیده ایم و بندگی کرده ایم. مثل این که از درگاه خدای بزرگ یک چیزی می خواهیم که آمده ایم تضرع کنیم. اما نه. ما آمده ایم خود این موجود بزرگ را بپرستیم. آمده ایم تقدیس کنیم. حس درونی پرستش خود را تقویت کنیم. ما واقعا باید بپرستیم و حمد و ثنای او و تعریف او را بگوییم. ما واقعا باید در درگاه خداوند تملق کنیم. اما این تملق تماما راست و صحیح است و مثل تملق در درگاه پادشاهان دروغ و چاپلوسی نیست. باید ذکر خوبی های خداوند و پادشاه جهان را بگوییم و سپس از او چیزی بخواهیم.
یک بار اگر بتوانید این گونه نماز بخوانید ببینید چه حسی دارد؟ می خواهم خدا را بپرستم قربتا الی الله!!
جالب است........نه؟!!
این نوشته زاییده تخیلات محض نویسنده است، پس آن را جدی بگیرید!
شیطان: خدایا دارم می سوزم، دارم می سوززززم....کمک... کمکـــم کن...واااای
خدا: چته چی شده، رجیـم من، عدو من! جو گیر شدی مثل اینکه. تو همه جات از آتیشه. خودم خلقِت کردم. خجالت بکش. تو باید از آب بترسی نه از آتیش که خودتی!
شیطان: خداااایا... از آتیش خودم که نیست، اونکه خیلی وقته از زمان «آدم» دارم می سوزم، ولی دیگه عادت کرده بودم، تا اینکه این موجود کثیف... لعنتی.....خدایا این دیگه چیه خلق کردی؟!
خدا: این قدر آخ اوخ نکن ببینم چی می گی. منظورت کیه؟
شیطان: بابا همین...چیز...آمریکا رو می گم دیگه. مثل خوره افتاده به جون من! تا من میام یک نقشه ای بکشم یک گندی بزنم، قبلش می ره حسابی فساد می کنه، دیگه من بیکار می مونم. خدایا خیلی بهش حسودیم می شه. کثافت کاری رو خیلی بهتر از من بلده!
خدا: من اصلا این موجود خبیث رو خلق کردم که حال تو رو بگیرم، تا درس عبرتی باشه که دیگه بنده هام رو گمراه نکنی!
شیطان: خدایا...خواهش می کنم...تمنا می کنم...این رو نابودش کن...من کلا آبروم رفته، کار و کاسبی ما رو کاملا کساد کرده...هیچکی دیگه حرف من رو گوش نمی کنه...شده خدا، اونجا نعوذبالله خدایی می کنه....خیلی از عربها و حتی به ظاهر مسلمونا هم دارن می پرستندش. مثل همین ملک عبدالله، آل خلیفه، علی عبدالله فاسد! و بعضی هم حتی تو این راه شهید شدن! مثل مبارک، قذافی و....
خدا: تو اینها رو نمی خاد برای من توضیح بدی. خودم می دونم...می خام بلایی سرشون بیارم که همه اولین و آخرین بحالشون گریه کنن...تو رو هم فراموش نکردم. با هم نابودتون می کنم...ولی به موقعش...هم تو و هم از تو کثیف ترها رو یکجا میندازم اون تو...می دونی که کجاست!!
شیطان: قربون دستت برم خدا. پس اگه ممکنه همه مون رو باهم نابود کن که من ریخت نحس این کشور و سیاستمداراش و دولتاش و ...رو نبینم. به خودت قسم خسته شدم دیگه. اصلا با کله می رم تو حوزچه آب سرد!!