آیت الله آملی لاریجانی به تازگی گفته اند:
«در قانون اساسی چیزی به نام نظارت بر رهبری نداریم...نظارت مجلس خبرگان بر رهبری مانند این است که بگوییم که افراد در مقام تقلید از مراجع، چون باید شرایطی همچون (اعلم بودن یا مجتهد مطلق بودن) یا عدالت را در مرجع تقلید احراز کنند، پس بر وی نظارت دارند! سخنی که بطلان آن روشن است. چون وظیفه مقلد تشخیص ویژگی ها و صفات مرجعیت است. خلاصه آنکه آنچه در قانون اساسی آمده است «تشخیص» صفاتی خاص یا فقدان آن در رهبری است و تشخیص، تلازمی با نظارت ندارد.»
در مقابل این سخنان علی مطهری نماینده مجلس در نامه ای سرگشاده به ریاست قوه قضائیه، گفته است که: « روشن است که کلمه «نظارت بر رهبری» در قانون اساسی نیامده است اما آیا محتوا و مدلول و مفهوم آن هم نیامده است؟ آیا باید جمود به لفظ داشته باشیم؟! این سخن شما، هم خلاف سیره امام خمینی و مقام رهبری، هم خلاف حکم عقل و علم سیاست، هم خلاف سیره پیامبر اسلام و امیرالمؤمنین و هم خلاف قانون اساسی و مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی است و بهترین شاهد و مستمسک را به دست افرادی داد که همواره جمهوری اسلامی را به استبداد دینی متهم میکنند.»
بنده فکر می کنم پشت این حرف ها مسائل سیاسی و یا حتی جریانات خطرناکی نهفته است که قصد دارند برخی اختیارات رهبری را در جامعه محدود کنند. والا این قدر زیاد مطرح کردن نظارت بر رهبری توسط افرادی مثل آیت الله هاشمی رفسنجانی، چه معنی دیگری می تواند داشته باشد. خب قانون که مشخص است. حدود وظایف و اختیارات نیز مشخص است. اما تکرار و روی کار آوردن برخی کلمات و عبارات، معنای سیاسی دارد.
واضح است که منظور آیت الله لاریجانی از اینکه: نظارت بر رهبری در قانون اساسی نداریم، این است که اینکه نباید افرادی پیدا شوند و بخواهند به گونه ای در امورات مربوط به رهبری جامعه دخالت کنند که دست و بال رهبری برای اداره جامعه بنا به تشخیص مصالح و مقتضیات نظام ولایت فقیه، بسته شود. این نوع نظارت در هیچ جای قانون اساسی نیامده است. اما باید بدانیم که نظام جمهوری اسلامی ایران بر محور «ولایت» فقیه است و بقیه افراد تحت ولایت ایشان هستند. یعنی ملزم شرعا و قانونا به اطاعت از فرامین صادره از طرف ایشان هستند. طبیعی است شخص ولی، باید دارای اختیارات تام در امور حکومتی باشد و هیچ نظارتی نباید ایشان را محدود کند یا برای ایشان تعیین تکلیف نماید یا ایشان را تحت فشار قرار دهد. زیرا در این صورت مفهوم «ولایت داشتن» از بین می رود.
بررسی شرایط رهبری که در قانون اساسی آمده است وظیفه خبرگان رهبری است. اما این نوع از بررسی، در امور خاصی است که جزو شرایط اساسی رهبری است. مثل علم. مثلا اگر خدای ناکرده رهبری دچار بیماری فراموشی یا آلزایمر شود، یکی از شرایط رهبری را نخواهند داشت. یا مثلا شجاعت. اگر جایی رهبری در مقابل دشمنان از خود ترس نشان داد، شرط شجاعت از بین می رود. تقوا. اگر بی تقوایی انجام داد. گناه کبیره کرد یا بر صغیره اصرار ورزید به همین ترتیب. چندین شرط وجود دارد که همه در اسلام تشریح شده است. اما این بررسی، اصلا شبیه نظارت بر یک نماینده مجلس نیست. زیرا خبرگان در مقام بررسی شرایط ولی جامعه است نه یک مسئول یا وکیل. «ولی» جامعه قطعا و یقینا همه شرایط رهبری را داشته است که تا به حال نظام اسلامی با اقتدار سر پا ایستاده است و این نظام پس از خدا و معصومین، قائم به شخص ولی فقیه است. لذا اسلام اجازه نمی دهد هیچ شخص یا گروهی بر تک تک کارها و سخنان رهبر و ولی جامعه، خرده بگیرد، دائما اشکال تراشی کند و ایشان را مورد سوال و جواب در مورد این کارها قرا دهد. بلکه فعالیت های رهبری رصد می شود. مورد مطالعه قرار می گیرد و با اصول اسلامی و الهی شرایط رهبری منطبق می شود. اما یک نماینده مجلس یا وزیر را می توان برای مواضعش مورد سوال و جواب قرار داد. تک تک اموال و زندگی اش را بررسی کرد و در صورت هر گونه تخلف، برخورد قانونی کرد. زیرا این فردی بوده مورد اعتماد گروهی از مردم. دارای تقدس که نبوده است. سیستمی هم قائم بر این شخص نبوده است. بلکه فردی نخبه و تحصیلکرده است. دارای وجهه الهی و جامع الشرایط هم نبوده است. بلکه احساس وظیفه کرده و در صحنه حاضر شده است.
لذا این قیاس که همه مسئولین را از نظر اختیارات نهادهای نظارتی مانند رهبری در نظر بگیریم یک قیاس اشتباه است زیرا این نظام نظام «ولایت» فقیه است. و تا کنون الحمدلله شخص رهبری کنونی حضرت آیت الله خامنه ای (مد ظله) به اعتراف همگان از همه جناح ها، دین ها، ملیت ها و حتی برخی صاحبان قدرتهای بزرگ، بهترین و عالی ترین و کامل ترین و جامع الشرایط ترین فرد برای رهبری نظام جمهوری اسلامی بلکه جهان اسلام است.
برای مطالعه ر.ک به این سرمقاله: لینک
سلام.
یک شبهه ای مطرح شده بود که گاهی در بین جوانان گفته می شد و چون جواب ناقص به آن داده می شد، عمیق تر و خطرناک تر می شد. اکنون قصد داریم به لطف خدا، در حد توان به آن جواب دهیم.
شبهه: در جنگ ایران و عراق، در واقع عراق پیروز شد و ایران شکست خورد. چرا که در اوج حملات عراق، ایران کم آورد و تسلیحاتش تمام شده بود و داشت بمباران شدید می شد و تلفات سنگین می داد، در همین حین، قطعنامه را پذیرفت که در واقع این اعلام شکست از قدرت نظامی عراق است. لذا این جنگ، باعث شکست و سرخوردگی کشور ایران گردید.
جواب: باید یک مقداری در مورد مفهوم شکست و پیروزی صحبت کنیم. البته خیلی منطقی و با استدلال. ببینید: وقتی می گوییم در یک جنگ، کشوری بر کشور دیگر پیروز شده است و دیگری شکست خورده است، یعنی دقیقا چه اتفاقی افتاده است: جواب این سوال، یکی از این چند حالت بیشتر نیست:
1- یکی از کشورها، مقداری از خاک آن کشور دیگر را تصاحب کرده و بر آن مسلط شده است و صاحب خاک، توان باز پس گرفتن آن را ندارد، لذا تسلیم می شود و واگذار می کند.
2- یک بار، یکی از کشورها، با تلفات سنگین نیرویی و یا تجهیزاتی مواجه می شود. لذا ضعیف می شود و دیگر توان مبارزه ندارد. لذا سر تسلیم فرود می آورد و دست های خود را بالا می برد.
3- یک بار، فرماندهان و سران لشکر یکی از کشورها، فرار می کنند و متواری می شوند یا کشته می شوند و لشکر عملا از هم می پاشد و توان دفاعی از بین می رود. لذا گفته می شود آن کشور شکست خورده است.
4- یا سیاستمداران کشوری که در جنگ است، اعلام شکست می کنند و به موارد تحمیلی کشور متخاصم، جواب مثبت می دهند. مثلا حاضر می شوند باج بدهند، یا مثلا امتیازات خاصی را جهت آتش بس، واگذار نمایند. در این حالت نیز گفته می شود کشور شکست خورده.
حالا بیایید وجدان خود را قاضی کنیم. در جنگ ایران و عراق، کدامیک از این حالات برای کشور ایران بوجود آمد که ما قبول کنیم که «ایران شکست خورده است»؟!! مسلما هیچ کدام. پس قطعا ایران شکست نخورده است. لذا در قرارداد 598 تاکید شده که باید بازرسان بیایند و مقصر جنگ مشخص گردد و کشور متجاوز، مجازات شود. « با صدورقطعنامه 598 در سال 1987 قرار شد کمیته ای در سازمان ملل تشکیل شده و مقصر در جنگ و میزان خسارات تعیین و صندوقی بین المللی برای کمک به خسارت دیدگان جنگ ایران و عراق تشکیل گردد-لینک» هیچ امر تحمیلی و امتیاز و باجی از ایران گرفته نشد که هیچ، پس از آن ایران طلبکار هم شد. مثلا 4 بیانیه و 2 قطعنامه در شورای امنیت صادر شد که استفاده از سلاح شیمیایی علیه ایران توسط عراق را اذعان کرده بود و محکوم. اما متاسفانه به علت فشار قدرتها، خسارات دقیق تعیین نشد. لینک
اما در مورد این سوال که «اگر ایران شکست نخورد، به این معنی است که پیروز شد؟ یا معنی دیگری دارد؟».... منتظر پست بعدی باشید که به این سوال جواب بدهیم......
از فتنه های آخر الزمان، خروج سفیانی از شام است. حضرت علی علیه السلام: « سفیانی در شام خروج می کند و اهل شام را منقاد و مطیع خود می نماید به جز گروه هایی که بر حقّ استوارند، خداوند آنان را از همراهی با سفیانی حفظ می کند.»
وقتی گفته می شود فتنه، به یک واژه معمولی اشاره نداریم؛ بلکه طبق کلام قرآن: فتنه چیزی است که همه را با خود می برد. به شدت می لرزاند. آزمایشات سخت می کند تا زمانی که سره از ناسره جدا گردد و خوب و بد کاملا متمایز گردند. دیگر مثل کف روی آب نیست. در فتنه، کف ها و آب ها کاملا متمایز خواهند شد. این فتنه، اگر چشم باز نکنیم و بصیرت نداشته باشیم، ممکن است مای نوعی را نیز با خود ببرد
أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ. 3.وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ
حضور گروه های منحرف از اسلام، پوسته های توخالی ظواهر اسلامی به سبک یزید، امروز برای جهان تبدیل به یک فتنه شده است. چرا می گوییم فتنه تکفیر؟ مصادیقش را ببینید:
"1-چند روز پیش، داعش یکی از فرماندهان خود را تیرباران کرد و سپس به صلیب کشید. روی آن یک پلاکارد نصب کرد که: بعلت اخاذی از مردم در حین ایست و بازرسی به فرمان ابوبکر بغدادی، اعدام و صلیب می شود!!
2- چند هفته پیش، داعش به بانک مرکزی موصل حمله کرد و صدها میلیون دلار از اموال مردم را غارت کرد!! این گروهک تکفیری، با پول های غارت شده و نیز پول های حاصل از تسلط بر چاه های نفت عراق، در حال خرید اسلحه و جمع آوری نیرو برای حملات تروریستی بیشتر است!"
خب...این دو خبر را با هم مقایسه کنید. فتنه یعنی این! نفس هر دو کار، غلط است. اولا: در کجای حکم خدا آمده است که جزای اخاذی، قتل است؟ ثانیا از کی تا حالا دزدی و غارت اموال مردم مشروع شده است؟ (البته یک تکفیری روی زمین کمتر باشد چه بهتر، اما نفس کار را دقت فرمایید)
از این مصادیق زیاد است: زن و بچه و مردم مسلمان و معتقد به شهادتین را اعدام می کند و به فجیع ترین وضع قتل عام می کند، آن وقت از مسیحی های غیر مسلمان جزیه می گیرد!!! این هم یک مصداق فتنه.
یا: می گردد در شهر چند نفر که متهم هستند به زنا را وسط شهر شلاق می زند...از طرفی نیروهای خودش عمل شنیع موسوم به جهاد نکاح را انجام می دهند-که در واقع همان زنای محصنه است و جزای آن سنگسار و رجم است!!....این هم مصداقی دیگر.
گروهک تروریستی، در تبلیغات خود، به این کارهای مردم فریب خیلی استناد می کند و افراد جدید را جذب می کند. مثلا می گوید: ما عدالت داریم و هرکس اخاذی کند ولو فرمانده خودمان باشد، اعدامش می کنیم!! پس ما بر حق هستیم و دشمن ما بر باطل!! (فتنه را در همین جمله تبلیغاتی حس کردید؟)...جواب: شما وحشی هستید و از وحشی نمی توان انتظار عدالت داشت. گرگ اگر به پلنگ حمله کند، از سر عدالت نیست؛ منافعش در خطر است!!!
می دانید مشکل از کجاست؟
مشکل از اینجاست که متاسفانه کشورهایی مثل عراق و سوریه، به صورت ملوک الطوایفی اداره می شوند. هر طایفه و حزبی ساز خود را می زند. رهبر خود را دارد و ادعای استقلال هم می کند. این کشورها حکومت مستقل و مقتدر مرکزی ندارند. حکومتی که در همه ابعاد دخالت کند و در نهایت اقتدار، مخالفان را سرکوب کند ندارد. این یعنی اوج بدبختی.
به گفته حضرت: لابد للناس من امام فاجر او بار. یعنی حکومت کفر هم باشد اما مفتدر باشد، بهتر از یک حکومت ضعیف است که نتواند امنیت را فراهم کند. ولو به اسم اسلام حکومت کند.
الان فتنه محاربان و مفسدان فی الارض، به شدت در عراق و سوریه در حال گسترش است، و چون حکومت مرکزی، مقتدر و یکدست نیست، نمی تواند به سرعت سرکوب کند. حکومت ملوک الطوایفی است. اختلافات شیعه، سنی، کرد، و... همچنان بسیار زیاد است. تعصب و جهل بیداد می کند. مثلا تکفیری ها در سوریه، 9 جوان را به اتهام ارتداد در وسط میدان شهر در جلوی انظار عمومی اعدام کرد و به صلیب کشید، جالب است؛ هیچ کس هم صدایش در نمی آید. مردم هم نگاه می کنند و فقط تاسف می خورند!
در ایران به برکت حکومت مقتدر مرکزی، کسی حق ندارد فساد فی الارض کند زیرا حکومت به شدیدترین حالت با آن برخورد می کند. فرض کنید یک گروهک تروریست، در ایران بخواهد چنین کاری کند. چه بلایی سرش می آورند؟ گروهک را به رگبار می بندند یا نمی بندند؟؟
برویم خدا را شکر کنیم که حکومت مقتدر داریم....که بزرگترین نعمت هم همین است اگر می دانستیم