گفتیم: چرا بعد از برجام گشایش اقتصادی برای مردم حاصل نشد؟ گفت: «مگر برجام را من آوردم. برجام را خدا آورد.» این سخنان احیانا از ذهن یکی از مفتی های وهابی آل سعود یا رهبران متعصب گروهک های تکفیری بیرون نیامده است. احیانا ما نیز در قرون اولیه اسلامی نیستیم که دعوای معتزله و اشاعره در بورس باشد و اشاعره جبری مسلکُبرای اثبات معتقدات کلامی خود بخواهند استدلال کنند که: هر آنچه فعل ماست اراده خداست و هر چه اراده خداست مقدس است! احیانا عطار نیز پس از شعر : «می خوردن من حق ز ازل می دانست/ گر می نخورم علم خدا جهل بود»! این کلام را نگفته است.
بعد از آن گفت: اگر نعمت برجام را کفران کنیم دچار عذاب الهی خواهیم شد! و ما هنوز نمی دانیم برجام جزء کدامین نعمت از رحمت واسعه پروردگار است که ما (یعنی جن و انس) نمی توانیم آن را انکار کنیم. بله...باز گفت: برخی می خواهند نور خورشید برجام را نبینند. لذا به نظرمان حیات همه موجودات زده همانطور که وابسته به تشعشعات خورشید برای فتوسنتز و ادامه حیات است، فروغ این خورشید جدید نیز در عالم پرتوافشانی می کند!
ما که روستا نشین بوده و از پشت کوه آمده ایم، یا اگر هم شهرنشین شده ایم راننده تاکسی و لبوفروش هستیم. لذا چیزی از مباحث مهم و کلیدی سیاست خارجی سرمان نمی شود؛ اما یک چیزهایی را از این دولت یاد گرفتیم. یادگرفتیم که چطور می توان از آب کره گرفت و آن را به تولید انبوه رساند و اقتصاد را شکوفا کرد. یاد گرفتیم که چطور یک کیک سوخته را با ماده سفیدی مثل ماست بپوشانیم و آن را تبدیل به یک اثر هنری ماندگار کنیم، سپس آن را در بازار جهانی WTO به فروش برسانیم و صاحب دلارهای بلوکه شده خود شویم. یاد گرفتیم که از زبان آمریکای عزیز و جهانخوار چنان محکم به مردم وعده رفع تحریم ها را دهیم که مخاطب اگر نداند بر منکرش هم لعنت بفرستد. یادگرفتیم گوش کنیم و شاکر باشیم؛ و اگر هر روز نرخ رشد تورم سربالا رفت، از این «رشد» خوشحال باشیم و نیمه پر لیوان را ببینیم.
و چقدر زیبا گفت رئیس جمهور عزیزمان در سفر به شیراز که ما سیاست خارجی را از حافظ آموختیم که فرمود: «آسایش دوگیتی تفسیر این دو حرف است، با دوستان مروت با دشمنان مدارا.»
می گیم این راه سرانجام کی منتهی می شه به پول؟ می گه: کی بود؟ چیه؟ چرا منو تحت فشار قرار می دید؟ ....
بعدش هم می گه: پول؟! پول دیگه چیه؟! ما می گیم: پول یا همون دلار...دلار ارزی جواب می ده: دلار؟! مگه قرار بود دلار بگیریم....اصلا دلار کجا بود؟ ما از داخل مشکل داریم. حالا انرژی هسته ای مون را دادیم که دادیم. فدای سرم. عوضش رای اوردیم!! می گیم: مگه وعده نداده بودی؟ گشایش ایجاد می کنم. چرخ زندگیتون می چرخه...البته اگه سانترفیوژ نچرخه؟!! می گه: من و وعده؟ اصلا و ابدا. من گفتم رابطه مون رو با دنیا درست می کنیم که کردیم...حالا همه دارن هی میان و هی میرن. دست می دن. ماچ می دن با مسئولین ما. دیگه از این بهتر می خواستین؟ اصلا شما تاحالا با یک اروپایی ماچ دادین؟ اصلا تاحالا اروپا و آمریکا رفتین ببینین چقدر قشنگه؟ خب هر وقت پول دار شدین مثل ما برین....خیلی جای قشنگیه!!!
بابا اصلا این کیک زرد رو کی می خواد بخوره؟ ما فقط کیک کاکائویی قهوه ای می خوریم. زرد ها رو دادیم رفت تا دلشون رو به دست بیاریم. مگه این بده؟
وقتی می گیم: دستاورد نداشته. مگه چی تغییر کرده که دلمون خوش بشه؟ جواب می ده: شما نمی بینید. چشمهاتون رو باز کنید. شاید هم چشمهایتان را باید بشویید و جور دیگر ببینید!! این همه رابطه فرای ضابطه! این همه ماچ و بوسه! این همه واردات گندم! این همه صادرات نفت خام! حتی از شاه پهلوی هم صادرات روزانه مان داره بیشتر می شه!!!! حالا درسته دلار نمی دن ولی بعدا که سوئیفت باز شد می دن. خیالتون راحت. من از طرف اونها تضمین می کنم!
می گیم: دومیلیارد دلارمون رو خوردن و بردن. این چی؟ می گه: غلط کردن! اما اونهایی که خوردن یک عده کمی بودن. اهالی برجام که نبودن. مثلا جان کری جان که نبود. آدم های بد دیگه بودن!
حکایت: دو نفر نزد پادشاهی روند و مدعی شوند که مردانی جلیل و درستکاربوده و درضمن خیا طانی زبردست وما هرند و توانایی بافتن پارچه ای را دارند که تار و پودش از طلا و نقره می باشد و از آن پارچه لباسی زیبا می دوزند که برازنده پادشاه باشد. ولی هنرآنها کاری نو نبود و درگذشته هم انجام شده بود.
اما دو خیاط ادعا می کنند پارچه سحرآلود آنها خاصیتی دارد که تنها آدمیان پاک ونجیب می توانند آن را ببینند وآدمیان نا پاک ( حرام زاده ) توان دیدنش را ندارند واین جامه وجه امتیازپادشاه با هم ردیفان خود می گردد .
پادشاه که دوست داشت تک باشد وبا بقیه فرقی داشته باشد به شعف آمده به وزیرخود دستور میدهد اسباب مورد نیاز دو خیاط را مهیا نماید.
دو خیاط پشت درهای بسته اتاقی مشغول کار می گردند وهر از گاهی برای بافتن ودوختن جامه پادشاه درخواست طلا ونقر وجواهرت می کنند.
بعداز گذشت چند روز پادشاه وزیرش را برای بازدید کار خیاطان نزد آنها می فرستد.
وزیر در ورود خود به کارگاه مشاهد می کند دو خیاط یکی دستگاه با فندگی راحرکت میدهد ودیگر ی سوزنی را در هوا به حالت دوختن تکان میدهد. خیاطان از وزیر می پرسند :آیا پارچه و جامه زیبا ست ؟
وزیر هرچه تمرکز وتلاش می کند چیزی نمی بیند ولی برای اینکه متهم به نا پاکی نشود شروع به تعریف وتمجید می کند واین کاررا در حضور پادشاه نیز تکرار می نماید.
خلاصه اینکه بعداز گذشت یک ماه دو خیاط ماهر داستان ما که ژست وحالت گرفتن لباسی نفیس در دست را داشتن برای پرو نزد پادشاه ودرباریان می روند .
پادشاه بیچاره هر چقدرچشمانش را می مالد که لباس اسرآمیز را ببیند چیزی نمی بیند ولی برای اینکه اطرافیانش متوجه نشوند او نا پاک است وانمود میکند در حال پوشیدن جا مه خیالی است.
وزیر ودرباریان هم شروع به به به وچه چه کردند می کنند .دو خیاط جلیل وبزرگوار وماهرهم با گرفتن دست مزد عالی و برداشتن جواهرتی که مصرف نشده بود از شهر خارج می گردند.
قرار بر این میگردد مردم شهر روز بعد برای تما شا ی لباس خاص پادشاه در میدان جمع شوند.
پادشاه متکبرانه با کرشمه وحالتی که قصد دلبری از مردم را داشت گام به میدان می نهد.
ناگاه کودکی با خنده می گوید پادشاه لخت است .
بعد از چند دقیقه تمام انسانهای که در آنجا بودند
فریاد می زنند پادشاه لباس بر تن ندارد .چهره پادشاه کم کم تغییر می کندودیدنی تر میشود.
این در حالیست که آن دو شیاد از آنجا دور شده بودند...
داستانی که هنوزهم مصداق دارد ...
یک مطلبی را برخی دولتمردان پس از برجام مرتبا تکرار می کنند که اگر کمی منطقی به قضیه نگاه کنیم، یک مغالطه کامل است. اولا این افراد نظیر آقای روحانی و آقای نوبخت، می آیند دو معنا از اسلام را بیان می کنند:
1- اسلام تقلبی افراطی که ساخته دست اسرائیل و آمریکاست و به اسم اسلام جنایات و فجایعی را به بار آورده است (مثل داعش)
2- اسلام معتدل که دولت و مردم ایران همه وابسته به آن هستند. این اسلام، اهل تعامل با دنیاست و منطقش منطق مذاکره است.
لذا می گویند: ما که اسلام معتدل هستیم، توانستیم با مذاکره با ابرقدرت های مستکبر، حق خود و ملت ایران را بگیریم. ما توانستیم با مذاکره، تحریم های ظالمانه غرب علیه خود را برداریم و بشکنیم. این منطق اسلام معتدل است.
در قرائت این افراد از اسلام، امام حسین ع و حضرت علی ع هم اهل مذاکره با دشمن هستند.
لطفا به مغالطه دقت کنید:
1- انحصار دو معنای اسلام، به این معناست که هر کس اهل اسلام معتدل با قرائت ما (یعنی اسلام اهل تعامل با دنیا) نیست، پس افراطی است. بر این اساس، متاسفانه به جوانان حزب اللهی که به برجام انتقادهایی داشتند، انگ افراطی زدند. (که رهبری بارها تاکید کردند که این کار را نکنید).
2- بر این اساس، بنا به گفته آنها هرکس با برجام مخالف با به آن منتقد است، پس این قرائت تعاملی و معتدل از اسلام را قبول ندارد و او هم افراطی است.
دقت کنید که این جمله که «با مذاکره با ابرقدرتها توانستیم حق خود را بگیریم» یک مغالطه است. چرا که
1- اگر ابرقدرت ها حاضر بودند حق ما را با مذاکره به ما بدهند، که دیگر به آنها ظالم و زورگو و ستمگر و مستکبر نمی گفتند. پس همه کشورها می نشستند با آنها مذاکره می کردند و دیگر ابرقدرت ها هیچ ظلمی به هیچ کس نمی کردند و حق همه را می دادند!! پس نتیجه می گیریم که اصلا مذاکره عامل دادن حق توسط مستکبرین نبوده است. بلکه مذاکره نبوده، و این یک «معامله» بوده است. چند صد تن اورانیوم غنی شده خودمان را بعنوان قیمت و ثمن و بها دادیم، که آنها چند تحریم را بردارند. پس «ظلم» ظالم برطرف نشده است. بلکه ما پول دادیم به ظالم که او را کمی از «ظلم» خودش به ما منصرف کنیم. به یک معنا به او «باج» دادیم. (در واقع هم همین است)
2- اموالی که متعلق به ما بوده و دست آنها بوده را، با مذاکره با دشمن، بستن قرارداد معامله ای به نام «برجام»، و دادن بها و ثمن اموال خودمان! کمی توانسته ایم پس بگیریم، بعد خوشحال هم باشیم. رهبری مثال جالبی زدند: شخصی آمده با زور در خانه شما نشسته و خانه شما را تصرف کرده و شما را از خانه خودتان بیرون کرده. بعد شما توانستید با صحبت کردن با او و پول دادن کلان به او ، کاری کنید که او از خانه بلند شود و خانه را ترک کند، آنهم نه به طور کامل. دو تا اتاقش را قفل کند و برای خود نگه دارد. این مثال درست معامله ما با ابرقدرتهای ظالم است. آن وقت آنها روی سر ما منت هم می گذارند که «ما بودیم تحریم های شما را برداشتیم»!! برخی هم در داخل این را برای خودشان افتخار بدانند که توانستند با پول دادن به غربی ها، بخشی از اموال خودمان را از دستشان بگیرند!! واقعا این چه خوشحالی و افتخاری دارد؟
3- بهتر نبود خود را قوی می کردیم که یک خانه بهتر و مجلل تر برای خود بسازیم تا نخواهیم چیزهایی بدهیم برای پس گرفتن بخشی از حقمان با منت؟ آیا درست است که اگر کسی با معامله با غرب مخالف بود، او را دارای تفکرات افراطی بنامیم؟ شاید کسی بگوید ما باید روی پای خود بایستیم که تحریم های آنها نتواند در ما تاثیر کند. آیا چنین کسی که دلش به حال مملکت اسلامی می سوزد افراطی است؟
4- ما منطق مذاکره را قبول داریم. اما با کسانی که آنها هم منطق مذاکره را قبول داشته باشند. با کسانی که حرف منطقی را بپذیرند. نه کسانی که دست به اسلحه اند و هر آن می خواهند شلیک کنند. کاری که دولت کرد، مذاکره برای معامله بود نه مذاکره برای بیان و قبولاندن حرف منطقی به دشمن. زیرا دشمن اهل قبول کردن حرف منطقی نیست. آیا دشمن با حرف منطقی که این همه اموال بلوکه شده مال ماست، آنها را پس داد؟ خیر. پس ما در برجام، با مشتی قالتاق، با لات و الوات و خلاف کارهای جهان، نشستیم معامله کردیم.
پس به طور خلاصه:
1- معامله بود نه مذاکره منطقی
2- کسی که می گوید غرب در معامله اش صادق نیست و خیانت می کند، افراطی نیست.