در یک جلسه با جمعی از برادران باتجربه در امور فرهنگی بودیم که این سوال مطرح شد. معنی «کار فرهنگی» چیست؟
من سه معنی رو مطرح کردم که گفتم باید یکی یا ترکیبی از اینها رو برای خودمون تعیین کنیم.
1- کار فرهنگی یعنی رسانه ای کردن مسائل دینی. محتویات دینی، تا وقتی در کتابها یا در اذهان وجود دارد، رسانه ای نشده است. اما وقتی روی منبر گفته می شود یعنی رسانه ای شده است. وقتی یک کلیپ صوتی مذهبی تولید می شود، وقتی یک فیلم ساخته می شود در مورد موضوعات مذهبی و دینی و یا قصد دارد نکته ای اخلاقی را گوشزد کند، دین رسانه ای شده و کار فرهنگی محقق شده است. حتی راه اندازی یک غرفه عرضه محصولات رسانه ای مذهبی نیز کار فرهنگی است. فردی که قصد دارد کار فرهنگی کند باید نهایت تلاش خود را روی این قضیه بگذارد که رسانه ای کند. جذب مخاطب کند و هر چه بیشتر بهتر. پیام را به بهترین وجه منتقل کند. حرف خود را کامل و زیبا بزند. چه با یک شکل، چه ب
ا یک پوستر، چه با گفتن شفاهی، چه کتبی و .... وقتی به گوش مردم رسید، این یعنی کار فرهنگی کرده ایم.
2- کار فرهنگی یعنی تمرین سبک زندگی اسلامی. در اینجا اصل غرض رسانه ای کردن آموزه ها نیست. بلکه راه اندازی گروه های دوستی ای است که با هم زندگی می کنند و یک سرگروه دارند که به صورت کاملا صمیمانه، اقدام به یک سری فعالیت های جمعی می کنند و به شدت به گروه پایبندی دارند. خود را یک جزء بسیار مهم و تاثیرگذار از گروه می دانند و برای آن به دقت برنامه تنظیم می کنند و فرد در صورت شرکت نکردن در برنامه گروهی، خود را بسیار زیانکار می داند و احساس خسران می کند. در گروه، مسائل اخلاقی را سرگروه گوشزد می کند. این گروه با محوریت برنامه های جمعی تفریحی، در پی لذت بردن از این نحوه زندگی است.
3- کار فرهنگی یعنی آموزش های مسائل دینی، مذهبی و علمی. یعنی کسی که قصد دارد کار فرهنگی دارد باید آموزش های کلاسیک را با سطح بندی مشخص کند و افراد را در آن ثبت نام کند و به صورت حلقه یا کلاس، به آموزش معارف مهم دینی و زندگی بپردازد.
به نظر شما چه معانی دیگری می توان برای کار فرهنگی تصور کرد؟ و یا کدام از اینها درست تر می باشد؟