پیامدهای افزایش طلاق در جامعه
وقتی می گوییم طلاق در جامعه در حال افزایش است، این دقیقا به این معناست که امنیت ازدواج رو به کاهش است. یعنی زن و مردی که قصد دارند با هم ازدواج کنند، درصد کمتری احتمال می دهند که زندگیشان پایدار بماند و متقابلا احتمال بیشتری برای جدایی می دهند. وقتی این پدیده ناگوار ناامنی در جامعه بالا می رود، انعکاس آن در بخش های مختلف فرهنگی پدیدار خواهد گشت. یکی از آنها که بسیار هم مهم است، عکس العملی است که خانواده ها به این پدیده نشان می دهند. (بقیه در ادامه پیامدها-کلیک)
وقتی خانواده ها از جانب جوانانشان احساس ناامنی کنند ، یک عکس العمل این است که به راحتی با ازدواج فرزندشان موافقت نکنند. یعنی اگر فرزند در سن مناسب خواست اقدام به ازدواج کند، به انحا و طرق مختلف مانع او شوند. لذا بسیاری از افراد را می بینیم که فقط به دلیل مخالفت خانواده ها، اجازه دست زدن به چنین عملی را ندارند. به تبع سن ازدواج افزایش می یابد. عکس العمل دیگر به این ناامنی این است که خانواده ها دست به آزمایشی خطرناک بزنند. یعنی سعی کنند دو جوانی که قصد دارند با هم ازدواج کنند را به سختی بیازمایند که مطمئن شوند این دو واقعا به هم علاقه دارند. از راه های این آزمایش، گذاشتن قوانین و مقررات و رسومات بسیار سخت و طاقت فرساست، چرا که می پندارند اگر فردی حاضر شود برای ازدواجش این قدر هزینه بپردازد، پس احتمالا به سختی هم حاضر می شود زندگی ای را که با این مقدمه سنگین (و به قول آنها محکم) شروع شده را از بین ببرد. پس در نتیجه این اقدام، مهریه های سنگین، مراسمات بسیار پر هزینه و سختی های وابسته به رسم و رسومات که معمولا انرژی زیادی را هم از مرد و هم از زن می گیرد، پدید می آید. البته ناگفته نماند که بحث های فرهنگ و رسومات بومی و تاثیر گفته ها و نگاه های دیگران نیز در این قضیه دخیلند ولی یک عامل خیلی مهم و تعیین کننده احساس عدم امنیت است که اگر این مساله حل شود، آرامش بسیار بیشتری برای افراد وجود دارد که به راحتی اقدام به ازدواج کنند. این احساس عدم ناامنی فقط متوجه خانواده ها نیست، بلکه متوج خود دو جوان نیز هست. یعنی فرضا دختری که قصد ازدواج دارد، اگر احساس ناامنی کند یا دیرتر تن به ازدواج می دهد و یا هر خواستگاری را به راحتی قبول نمی کند و در این مساله بسیار وسواسی عمل می کند. مثلا ممکن است سر کوچکترین مساله ای جواب منفی بدهد. برای مردان، اگر احساس ناامنی ایجاد شود، معمولا از پرداختن چنین هزینه گزافی (یعنی یک زندگی شکست خورده) سرباز می زنند و اصولا اقدام به ازدواج نمی کنند. چرا که مسلما هزینه های این کار از منافعش بیشتر است و مرد هم عموما یک مغز کاملا سود و هزینه گرا و محاسبه گر است. واکنشی که جوانان در شرف ازدواج به این جریان سخت گیری خانواده ها می دهند، باز به این روند دیر ازدواج کردن و سختی و عدم سهولت آن دامن می زند. بدین صورت که اگر به مردی زیاد سخت گرفته شود، احتمال بسیار زیاد دارد زیر بار آن نرود و روی دل خود پا گذارد. چرا که همان طور که گفتیم مرد محاسبه گر است. نکته ای که از نظر روانشناسی باید به آن توجه کرد این است که وقتی مردی درخواست ازدواج می دهد (یعنی خواستگاری می کند) بخشی از عزت نفس خود را به زیر سوال برده است. چرا که هر گونه سوالی به تبع آن خواری به همراه دارد. اگر فرد جواب منفی بشنود به عزت او ضربه وارد می شود و اگر در جواب او بسیار سخت گرفته شود و تحمل آن هزینه ها باز مستلزم خوار شدن مجدد باشد، باز هم کمتر کسی این خسران را تحمل خواهد کرد. گذشته از بحث روانی، افزایش سخت گیری ها منجر به این می شود که فرد تمام پولی را که برای ساختن یک زندگی جمع کرده یا در حال جمع کردن آن است صرف همین سخت گیری ها کند و ورود به زندگی او یک ورود پر از بدهی، قرض و زیر دین بودن باشد. همچنین اگر بپذیریم که زیاد شدن مسائلی مثل مهریه و بالارفتن توقعات زوجین از هم و در کل گران شدن ازدواج، سهم زیادی در افزایش تنش ها و جدایی ها دارد، این پدیده ابعاد بسیار وسیع تری خواهد یافت. مضاف بر اینکه بسیاری از خانواده های متوسط اصولا چنین توان مالی ای را ندارند که بخواهند توقعات نابجای برخی افراد یا خانواده ها را برآورند. پیامد همه اینها یک دور است که از طلاق به دیر ازدواج کردن می گراید و همین دور دائما تکرار می شود. یعنی جامعه ما مصداق همان جمله ای می شود که گفت: «بزرگترین عامل طلاق، ازدواج است!!!!» . لذا در جامعه آمار طلاق کم می شود اما با هزینه ی «ازدواج نکردن افراد»!!! خداوند همه ما را اصلاح کند.