این ماجرا در دانشگاه واحد «رطب آباد» علیا رخ داده است.
یک روز استاد داشت سر کلاس «م» درس می داد و همه به دقت گوش داده و نظر می دادند و بحثی بس کانترو ورشال! در گرفته بود که ناگهان یکی از استادان از کلاسی دیگر به نام «د»، فردی را برای مذاکره و بحث بر سر مسائل امتحانی مهم به کلاس م فرستاد. پس از مدتی که روند روال پروسه فرایند طبیعی کلاس بصورت کاملا طبیعی طی می شد، استاد دید در کلاس زمزمه هایی به گوش مبارک می رسد که ساز مخالف سر می دهند. از قضا فرد شخیصی از کلاس با مهمان بر سر مسائل نه چندان جزئی، دعوا و بگومگو کرده و با دست گردن مهمان را نوازش کرده است. مهمان نیز پاسخ محبت وی را داده و چک آبدار پرملات را بر چهره نورانی وی طنین انداز فرموده است؛ غافل از اینکه اینجا کلاس است و محل درس و گفتگو، و نه میدان ووشو و آی کی دو! استاد را غیرت استادی فرا می گیرد و خود بدتر از همه، مهمان را با نوازش های آبی! (مانند آب دولیو، آب چاگی و سایر اصطلاحات تکنواندومآبانه!) به در رانده و مهمان نیز ناراحت از اوضاع قاراشمیش، عطای کلاس را بر لقایش ترجیح داده است. حال در این اوضاع فلکی و بگومگوی الکی، سر و صدای بی مورد و خون قرمزه یا رِد! کسی باید باشد تا بار تحمل عواقب به کتف کشد و در اصطلاح عوام، خری نیز که حجم سنگین باقالی را بار کرده، بتواند راه رود.
اصلح الله تعالی کل شیء بقدرته!
هر چند نصیحت نبدی جای کلاسی
گو یقه رها کن و بمان حضرت عباسی!!