دو آیه مهم در مورد شهادت در قرآن کریم وجود دارد:
1- من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظرو ما بدلوا تبدیلا
2- ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا ....و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم
سوال: آیا می توان گفت معنی آیه اینگونه است: کسانی که مانده اند، انتظار می کشند هر چه زودتر شهید شوند و به دیگرانی که شهید شده اند ملحق شوند؟ آیا انتظار شهادت و ملحق شدن به شهدا را داشتن، درست است یا درست نیست؟
در اینجا دو نگاه وجود دارد:
1- این که می گوید این دنیا، دنی و پست است. لذا انسان باید هر چه سریعتر از این دنیا رهایی یابد. (تمام تعابیری که در مورد پستی دنیا ، بی وفایی، عدم ثبات و زودگذر بودن، زندانی بودن و مسافر بودن انسان و ..... وجود دارد، در اینجا تعبیر به کم اهمیتی دنیا در نگاه انسان مومن می شود.) دار آخرت ، جایگاه اصلی ماست و دنیای باقی است. بهترین حالتی که انسان می تواند از این دنیا برود، شهید شدن است. حال که انسان می خواهد بمیرد، چه بهتر که شهید بمیرد. زیرا در مبارزه با دشمنان اثر مثبتی هم داشته است و نام نیکی هم از خود بجای گذاشته است. لذا فرد دائما آرزو می کند که هر چه سریعتر به معرکه جنگ برود و به کاروان شهدا ملحق شود و سعادتمند شود. حالت شدیدتر این تفکر این است که: فرد برای فرار و خلاصی از دیدن فسادهای دنیا، یا رنج های دنیا، آرزوی شهادت می کند. همان فکری که در بعضی وجود دارد که فرد در مواجهه با سختی های شدید، به خداوند می گوید من دیگر تحمل این مظالم و شدائد را ندارم و زودتر جان من را بگیر و مرا برهان.
2- نگاهی که می گوید: اگر دنیا کم اهمیت بود، خداوند این همه تکالیف مبنی بر اقامه معروف در دنیا برای انسان مسلمان نداشت. با این نگاه اقامه حق و معروف در «دنیا» هدف است. در این راه، هر تلاشی باید صورت گیرد حتی اگر این تلاش متوقف به کشته شدن انسان باشد. امام حسین علیه السلام که در واقع یک «اصلاح طلب» بود، زیرا خودشان فرمودند: ارید طلب الاصلاح؛ جمله ای دارند می فرمایند: ان کان دین محمد لا یستقم الا بقتلی فیا سیوف خزینی. یعنی «اقامه دین محمد ص» هدف زندگی است، حال در این راه، حتی اگر متوقف به قتل ولی معصوم خداوند هم باشد، او به این کار راضی است. اما مثلا در زمان امام حسن مجتبی ع، وضع به این گونه نبود. با شهید شدن امام حسن ع در آن زمان، دین پیامبر زنده نمی شد بلکه بیشتر تحریف و کمرنگ می شد. لذا امام حسن ع دست به قیام مسلحانه نمی زند و صلح را امضا می کند زیرا تشخیص می دهد با این صلح، دین حفظ می شود.
تفاوت این دو نگاه این است: نگاه اول اگر چه تا حدودی صحیح است، زیاد قائل به مهم قلمداد کردن دنیا و فسادهای شکل گرفته در آن نیست، به بهانه این که دنیا پست و زودگذر و ... است. فرد دارای این نگاه، احتمالا زیاد دغدغه اصلاح مفاسد دنیا را ندارد. نهایتا از آنها ناراحت است. اگر معرکه جنگ باشد که در آن شهادت هم وجود داشته باشد علاقه مند است که شرکت کند، اما اگر معرکه جنگ اقتصادی شد، اگر فرهنگی شد، اگر سیاسی شد دیگر علاقه زیادی به شرکت ندارد چون این معارک به دنیا آلوده است. متاسفانه باید گفت «جمهوری اسلامی» با هدف امام حسین ع، با داشتن نگاه اول اصلا شکل نمی گیرد. اگر همه افراد، آرزوی اصلی شان شهادت باشد، و در پی این آرزو باشند و به آن برسند، در جبهه مبارزه با استکبار نیرویی باقی نخواهد ماند. به همین دلیل هم اصولا جهاد، «واجب کفایی» است. اما نگاه دوم، می گوید باید کار کرد ساختار را اصلاح کرد، در راه این اصلاح تلاش باید کرد و حتی خون هم باید داد. اما باید با مفاسد مبارزه کرد. هدف اقامه حق است و شهادت، امری است که ممکن است اتفاق بیفتد و ممکن است نیفتد. این دیگر تقدیر خداست. اما این از استقامت در راه ذره ای کم نمی کند.
این جا دقت در تعبیر «فی سبیل الله»، بسیار مهم است. آیا همواره سبیل خدا، منحصر در جبهه جنگ نظامی است؟ قطعا خیر. زیرا راه خدا یعنی راهی که برای اقامه هدف دین خدا یعنی اقامه حق و امحای باطل رفته می شود. این هدف، گاهی متوقف بر جنگ است، لذا این جنگیدن می شود پیمودن راه خدا. گاهی این هدف، متضمن کارهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و ... است. لذا حضور درآن کارها می شود پیمودن راه خدا.
به نظر می رسد «راه خدا» برای هر کسی در آن چیزی است که در آن بیشتر توانایی دارد و بیشتر می تواند تلاش کند و اقامه حق نماید.
البته در حدیثی می فرماید: کن لدنیاک کانک تعیش ابدا و کن لاخرتک کانک تموت غدا. باید برای آخرت کار کرد؛ و می توان گفت همواره در دنیا هر کاری فرد انجام می دهد باید برای دار آخرت باشد. حتی آن خوب کار کردن در دنیا هم می تواند به خاطر آخرت باشد. مثلا فرد به خاطر آخرت، به خاطر خشنودی خدا که در خوب کار کردن است، محکم کاری انجام بدهد. لذا باید دانست کار برای دنیا با کار برای آخرت تناقض و منافات ندارد. اما می تواند در نیت و هدف فرد، این دو منافات و تناقض داشته باشد.
ضمنا از قبل آیه که می فرماید: کسانی به برادرانشان گفتند: اگر این شهدا نمی رفتند کشته نمی شدند. تو به آنها بگو: اگر راست می گویید مرگ را از خودتان دفع کنید. و نیز در جای دیگر می فرماید: در تتمه استدلال هرجا باشید مرگ شما را می گیرد حتی اگر در برج های محکم باشید. از این بر می آید که انسان مومن، هیچ کجا نباید احساس امنیت جانی کند! یعنی واقعا همین است. هر لحظه مرگ ممکن است به سراغ انسان بیاید. انسان عاقل هرگز نباید گول ظاهر آرام و صلح آمیز شهرها و روستاها را بخورد. لذا اگر این فرد همواره در راه خدا قدم بردارد، اگر مرگ هم به سراغش بیاید، می شود «کشته در راه خدا». حتما و لزوما فرد نباید مورد قتل و ترور توسط انسان های دیگر قرار بگیرد.
اشکال: آیا کسی که در راه خدا در حال حرکت و تلاش است، بعد به هر دلیل فوت می کند، نمی توان گفت: مرده در راه خدا اما کسی را که توسط دشمنان به قتل می رسد، مقتول در راه خدا. و این آیه در مورد مقتولین در راه خداست؟
شاید پاسخ این باشد که: اگر کسی در حال جهاد و تلاش و کوشش مضاعف در راه خدا، از دنیا برود، مانند بسیاری از علمای بزرگ مجاهد، آیا می توان گفت این فرد مقتول فی سبیل الله نیست؟؟ الله اعلم