اخیرا به مناسبت 7 آبان عده ای از اقصی نقاط کشور به سمت مقبره فعلی کوروش در پاسارگاد جهت زیارت و عرض ارادت به کوروش کبیر آمدند و بسیاری حل مشکلات کشور را از او خواستند و برای عزت و سرافرازی ایران به درگاه او دعا کردند.. برخی هم پا را از این فراتر نهاده و به آستان او سجده کرده و او را تقدیس و ستایش نموده اند!
پس از آن عده ای در فضای مجازی موضع گیری های تندی نسبت به این قضیه داشتند. از جمله آقای حامد زمانی در پست اینستاگرامی خودش بیان کرده که جای فعلی مقبره کورش، مقبره مادر حضرت سلیمان است و اصلا مقبره کورش اینجا نیست. سپس اینکه چرا نامی از کوروش در شاهنامه و دیوان حافظ و سعدی نیامده. یا مثلا وی عنوان کرده که آثاری که از کوروش هست همه مربوط به 200 سال گذشته و ترجمه شده از زبان انگلیسی است و قبل از آن در تاریخ ایران چیزی در مورد کوروش نیامده است. و .... یعنی اجمالا عده ای در پی انکار و نفی کلی وجود شخصیتی در تاریخ به نام کوروش آمده اند.
فارغ از اینکه مقبره کوروش کجاست یا چنین شخصیتی با این نام در تاریخ وجود داشته یا نداشته بحث اصلی اینجاست که عده ای بسیار سعی دارند بین ایرانیت و اسلامیت تفرقه بیندازند. وقتی چنین حرکت بزرگی از طرف طرفداران کوروش آنهم به صورت خانوادگی صورت می گیرد و در مقابل آن عده ای به این شدت موضع گیرند دقیقا آنچه اتفاق می افتد شکل گفتن یک دو قطبی است بین مخالفان و طرفداران کوروش. و این همان است که دشمن می خواهد. بهترین دستاویز دشمن برای ضربه به کشور دو قطبی سازی مردم بر سر هر مساله و عمیق کردن شکاف هاست. در واقع این زمینی است که او آن را طراحی کرده است و ما نباید با وارد شدن در این مناقشات، در زمین دشمن بازی کنیم.
عده ای دیگر بیان می دارند که علامه طباطبایی نیز در المیزان فرموده که آن کسی که بنام ذاالقرنین در قرآن آمده قابل مطابقت با کوروش است. یعنی پای علما را نیز به این دعوای ساختگی باز کرده و این بسیار بد است و این باعث موضوع گیری نسبت به علمای بزرگی مثل علامه نیز خواهد شد.
اما واقعیت این است که این نوع موضع گیری در مقابل یک جرکت طرفدارانه ناشی از نوع نگاه غلط ماست. نفی کوروش در این فضا به نوعی نفی ملیت و ایرانیت است.اینجا باید موضوع را بشناسیم که اصلا «کوروش» و بود و نبود آن نیست. موضوع دوقطبی ساختگی اسلام و ایران است. بالاخره حتی اگر نام کوروش هم نبوده، تخت جمشید یک پایتخت باشکوه یک حکومت بوده است. یا بالاخره امپراطوری بزرگ ایران وجود داشته است!!
ما باید ببینیم ریشه های این حرکت و فکری که پشت آن است چیست. حرف مردم در این حرکت چه بوده و مغالطه کجا رخ داده است.
اولا باید دانست که به طور کلی دیانت و مذهبی بودن به هیچ عنوان با ملیت و وطنی بودن تناقض ندارد و این دو اصولا دو مقوله جداگانه هستند که برای هر شخصی وجود دارد. بالاخره هر شخصی اهل هر مسلکی باشد اهل یک ملیت و قومیت هم هست. مگر رسوم و فرهنگ یک ملت می تواند جای ایدیولوژی را بگیرد؟ اصولا آداب و رسوم در یک قاعده عقلی بعد از ارزشها و در حوزه رفتارهای فرهنگی می گنجد و نهایتا بتوانیم هنجارها را زیر مجمواعه فرهنگ عمومی بگنجانیم. لذا اولا عقلا و منطقا ملیت و قومیت نمی توانند با هم تناقض داشته باشند چون از دو مقوله جدا هستند. دوست داشتن وطن و ملیت هم امری فطری است.
در ثانی ملیت ایرانی و دین اسلام یعنی ایرانیت و اسلامیت هم با هم تناقضی ندارند. مگر کدام یک از اصول و عادات فرهنگ ایرانی با اصول و رفتارهای اسلامی تناقض دارد؟ شهید مطهری در کتاب سنگین خدمات متقابل اسلام و ایران اثبات می کنند که نه تنها این دو متناقض نیستند بلکه همواره در طول تاریخ اسلام و تاریخ ایران در خدمت هم بوده اند و برای اعتلای همدیگر کوشیده اند. حتی سه اصل دین زرتشت همان که زیر مجسمه باصطلاح اهورا مزدا می نویسند یعنی کردار نیک پندار نیک و گفتار نیک هر سه صددرصد مورد تایید و ترغیب اسلام است.
باید اذعان کرد دشمن ما دهها سال است که در پی ایجاد دوگانه ساختگی ایرانیت و اسلامیت است و همواره سعی می کند اسلام را عامل بدبختی ایرانیان جلوه دهد. او این کار را از طریق ترغیب حس ناسیونالیستی افراد انجام می دهد. اولا: می گوید شما ایرانی ها بزرگترین امپراطوری دنیا و ابرقدرت بودید و اسلام که آمد باعث زوال و از بین رفتن امپراطوری ایران باستان شد و دولت ایران وابسته به حکومت اعراب شد. لذا عزت ایرانیان پایمال شد.ثانیا مطرح می کنند: کوروش پادشاه آزادی و عدالت و حقوق بشر بوده است اما با مسلط شدن اعراب ظلم و بی عدالتی هم بر ایرانیان مسلط شد.
مهم ترین اشکال این تفکرات این است که دین اسلام را دقیقا معادل تعصب اعتقادی اعراب می گیرند و طبعا تعصب اعتقادی با آزادی عقیده سازگار نیست. می گویند اسلام یک سلسله عقاید خشک و متعصبانه و نیز پیروانی کاملا خشک مغز و متعصب دارد. لذا این افراد دایما به دنبال تحمیل عقایدشان بر دیگران و از جمله ایرانیان بودند.
در حالی که این استدلال خود نقض غرض است: چطور آن تمدن و حکومت عظیمی که شما می گویید با آن همه تجهیزات در مقابل عده ای بادیه نشین دارای شمشیر شکست می خورد؟
تنها پاسخ این است که آنها داوطلبانه اسلام را بدون کمترین مقاومت پذیرفتند چون اسلام را آیینی خوب و مطابق فطرت پاکشان یافتند. اسلام را آیینی جهانی و انسانی و فطری یافتند که به آن ملزم شدند و اگر آیینی بود که فقط برای اعراب و مختص یک نژاد بود، هرگز نمی پذیرفتند. شعار و حرف و ندای اسلام و قرآن جهانی بوده است. در مورد تحمیل باید دانست عقل انسان به انسان می گوید که دین چون یک امر قلبی است، قابل تحمیل نیست. یعنی هیچ راه سخت افزاری وجود ندارد که بشود چیزی را در قلب کسی بدون اراده او وارد کرد. خود قرآن هم بر این صحه می گذارد که لا اکراه فی الدین. لذا مردم از ظلم و نابرابری زمان خسروپرویز ساسانی به تنگ آمده اند و یک ندای اسلام را شنیدند و خود با میل خود به آن گرویدند. اتفاقا پس از فروپاشی سیستم طبقاتی ساسانی، مفاهیمی مثل برادری، برابری برده با آزاد، عدالت و ... مطرح شد و این آیین اگر چه کامل هم مطرح نشد، اما برای مردم نجات بخش محسوب می شد.
حال نسبت ما با زمان کوروش و امپراطوری های بزرگ ایران چیست؟ طبعا اگر در ایران کوروش به عدالت و انصاف با مردم رفتار می کرده ما به این رفتارهای خوب او افتخار می کنیم و اگر ظلم و ستمی هم می کرده ما از این ظلم و ستم اعلام بیزاری می کنیم. ما قطعا از فساد و ظلمی که توسط پادشاهان در هر دوره ای در ایران وجود داشته و از اصل ظلم و ستم، به هیچ عنوان حمایت نمی کنیم و آن را محکوم می نماییم.
دین اسلام ما را با خوبی ها پیوند می زند و از بدی ها جدا می کند. لذا هر خوبی که در تاریخ باشد طبعا دین اسلام هم با آن موافق است و برعکس. یعنی از این نظر می توان گفت اسلام دین خوبی هاست. هیچ خوبی و خیری در دنیا نیست مگر آنکه مورد تایید اسلام است.
اما گره زدن همه خوبی ها با یک نژاد و یک مردم اشتباه منطقی است و نوعی نژاد پرستی است. اینکه بگوییم هر چیز و هرکس ایرانی بوده خوب بوده و بیگانه و غیر ایرانی را مثلا عرب را بد بدانیم از نظر واقع گرایانه و منصفانه بسیار قضاوت غلطی است. هم در ایرانی ها مردم خوب وجود داشته است و هم در عرب ها و مردم بد نیز در هر دو وجود دارد. اگر ما خود به نژادپرستی عرب ها (که عمومیت هم ندارد) منتقد هستیم و دائما این را بیان می کنیم که نژادپرستی و پیش داوری در مورد یک نژاد امر بدی است، خود نیز نباید به آن آلوده باشیم.
امروز اسلام هم ندای حقوق انسان و عدالت و محبت دارد. ندای حمایت از مستضعفین دارد. لذا آن کوروش خوبی که از آن یاد می شود هم اگر امروز می بود، به راه اسلام که راه صلح و صفا و عدالت است روی می آورد، کما این که شما می گویید به نقل علامه طباطبایی کورش همان ذوالقرنین است و این شخصیت از قدیسین قرآن است و از او به خوبی یاد شده. لذا ذوالقرنین پیرو دین پیامبری بوده که در زمان خود وجود داشته است و از این نظر کوروش امروز، همان مرد راه دین زمان یعنی اسلام خواهد بود. پس کسانی که به جای خدا به کوروش سجده می کنند، مورد لعنت کوروش قرار می گیرند و کوروش اگر امروز بود از کار آنها ابراز تنفر و برائت و انزجار می کرد.
کسانی که دنبال جایگزین کردن راهپیمایی روز کوروش با راهپیمایی اربعین حسینی هستند، دنبال یک امر کاملا واهی می گردند. چرا که انسان های خوب همیشه مورد تقدیر و تکریم قرار می گیرند نه به خاطر ملیت و نژادشان، بلکه به خاطر خوبی ها و اعمال خوبشان. کوروش اگر چه شخصیت محبوبی باشد، اما در مقایسه با حماسه عاشورا و امام حسین (ع) که چه ظلم ستیزی عظیم و چه قهرمانی های بزرگی را در راه نیکی و انسانیت انجام داده اند، بسیار کم رنگ است. لذا آن زیبایی و شکوهی که این حماسه در دلهای مردم دارد هیچ گاه فراموش نمی شود. اگر چه تقدیر از کوروش هم به مثابه یک شخصیت خوب و مثبت کار بدی نیست به شرطی که رنگ نژادپرستی نخورد.
دشمن در این بین قصد دارد یک کوروش ناسیونالیستی برای ایرانیان بسازد و آن را در مقابل شخصیت های بزرگ دینی قرار دهد اما کور خوانده است زیرا شخصیت های نیک و مردان الهی چون همه راه حق و حقیقت می پیمایند هیچ وقت در تضاد با هم قرار نمی گیرند. کما اینکه پیامبران همیشه مصدق و تایید کننده یکدیگر بوده اند.