در دو مطلب قبل، دلایلی را عرض کردیم که اثبات کنیم ما در جنگ با عراق، شکست نخوردیم. اما آیا این به معنی پیروزی است؟
اینجا باید ما تفکیک کنیم بین ادبیات سیاسی جهان و منطق عقلی. در ادبیات سیاسی جهان، وقتی 2 کشور با یکدیگر تعهدنامه و قرارداد آتش بس امضا می کنند، گفته می شود که هیچ کس برنده و پیروز این نبرد نبوده و شکست خورده هم وجود ندارد. لذا به صورت توافقی جنگ به اتمام می رسد. همان طور که در اولین ماده قطعنامه 598 قید شده که هر گونه حمله از هوا و زمین و دریا باید متوقف شود. اما ما دلایلی می آوریم که ایران پیروز میدان شد:
1- در هر جنگ و درگیری، وقتی چندنفر به یک نفر حمله می کنند، اگر فرد تنها، فقط از خود دفاع کند و کتکی هم بخورد، اما بتواند شر آن چند نفر را دفع کند، و آن چند نفر نتوانند به خواسته خود یعنی ناکارکردن آن فرد تنها، برسند، منطق به ما می گوید در اینجا، آن تک نفر پیروز شده و آن چند نفر شکست خورده اند و موجب سرشکستگی و خواری و ذلت و خجالت آنهاست که با این همه زور و قدرت نتوانستند یک فرد تنها را ناکار کنند. در جنگ ایران و عراق، همه اذعان دارند که نزدیک به 36 کشور به کمک رژیم صدام آمدند برای ضربه زدن به انقلاب اسلامی. اما نتوانستند ایران را به زانو دربیاورند و حتی به اعتراف تسلیم وادار کنند. خب منطق جهان و افکار بی طرف جهان قضاوت خواهند کرد که ایران با این دفاع جانانه برنده شد و پیروز میدان.
2- اکنون که 24 سال است از اتمام جنگ می گذرد، یک مقایسه ای بین ایران و عراق کنیم. الان ایران کجاست و عراق کجاست؟ ایران توسعه پیدا کرده است یا عراق؟ آیا ایران تبدیل به یک قدرت منطقه ای تاثیرگذار در معادلات شده است یا عراق؟ کشوری که شکست می خورد، باید سالها جبران شکست خود را کند دیگر. پس باید کند پیشرفت کند. اما عراق را می بینید به دست تروریست ها افتاده، رژیم ها در آن تغییر می کند، دائما حملات تروریستی در آن می شود و امنیت بسیار پایین است. یعنی که دولتش اقتدار کافی برای حفظ ثبات و امینت را در کشور ندارد. یعنی عملا عراق به فلاکت افتاده است...اما ایران امروز یک قدرت منطقه ای است. کاملا مستقل، بدون دخالت های خارجی در امور داخلی اش، بدون وابستگی مستقیم به تولیدات خارجی، دارای فن آوری های نوین از جمله هسته ای و... .
از برکت جنگ بود که ایران قدرت ساخت موشک پیدا کرد. لذا امروز ادعا می کند که اگر اسرائیل غلطی کند، تل آویو و حیفا را با خاک یکسان می کنیم. جبهه دانشگاهی بود که مردم ما را پخته کرد. لذا امام گفت: جنگ یک برکت بود برای ما! نه نکبت که برخی متاسفانه می گویند.
3- پس از پذیرش قطعنامه، ایران در مجامع بین المللی مدعی شد و حق به او داده شد که خسارت بگیرد. غرامت های جنگ علیه عراق به تصویب رسید و قرار شد به ایران پرداخت شود. عراق مقصر شناخته شد. کسی که مقصر جنگ است، به هدفش نرسیده یعنی که شکست خورده و ایران به تبع پیروز میدان خواهد بود.
4- ایران در زمان پذیرش قطعنامه، دارای قدرت دفاعی بالایی بود و سیل مردم برای ثبت نام حضور در جبهه ها، جاری بود. اما متاسفانه فشارهای داخلی برخی مسئولین محافظه کار، باعث شد که ایران خود را دست کم بگیرد. شاهد آن هم این است که در عملیات مرصاد که بعد از قطعنامه اتفاق افتاد، با حمله جانانه به مواضع منافقین در غرب کشور، همه آنها را قلع و قمع کردند. لذا قدرت خوبی داشتند. یعنی انسجام لشکر ایران، بسیار خوب بود.
5- صدام وقتی به اهداف کوتاه مدت خود، در بلند مدت هم دست نیافت، عملا اعتراف به شکست در برابر مقاومت ایران کرد. لذا دست به سلاح های کشتار جمعی برد و در اواخر، شهرهای ما را با بمب های شیمیایی بمباران می کرد که به همین خاطر، 4 بیانیه و 2 قطعنامه علیه عراق به خاطر استفاده از این گونه سلاح ها به تصویب رسید.
6- ایران پیروز شد، چون از نظر اعتقادی، هر اتفاقی در راه جهاد فی سبیل الله بیفتد، چه پیروزی و چه شهادت را در واقع پیروزی می شمارد. در کلام امام نیز این جملات به چشم می خورد. به همه قدرت ها اثبات شد که ایران حاضر است جان عزیزانش را فدا کند تا حیثیت و استقلال و ماهیت نظام که جمهوری اسلامی است خدشه دار نشود و این در اذهان عمومی دنیا، از ایران یک قدرت شکست ناپذیر می سازد.
7- در جنگ شهدای زیادی دادیم، اما سازمان لشکر ایران تضعیف که نشد هیچ، بسیار مستحکم تر شد و نقاط ضعفش جبران شد و حتی تکنولوژیک نیز گردید. فرماندهان جدیدی تربیت شدند که توان آنها از فرماندهان قبلی حداقل کمتر نبود. از نظر کمی و تعداد، لشکر امروز ایران، بسیار بیشتر از زمان جنگ است و این یعنی قدرت یافتن ایران.
و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مومنین